پارت۱۵✙باید خوب باشی ✙فیک یونگی ✙
(حرفهای یونگی با &، تصوراتش با _ ، حرفهای ا/ت با @،و تصوراتش با + نمایش داده میشن، نویسنده و راوی هم ()، رئیس کمپانی یونگی #)&خ. خون؟ از دماغت داره خون میاد @خون دیگه چیه؟ T-T (یونگی با سرعت به ا/ت نزدیک میشه و انگشتشو میذاره رو پیشونی ا/ت و فشار میده تا سر ا/ت بره عقب و دیگه از دماغش خون نیاد) @(ا/ت که از یونگی ترسیده سریع دستشو از رو پیشونیش میزنه کنار) @برو کنارT-T به من دست نزنT-T همش تقصیر توعه، دیگه اصن دماغمو حس نمیکنم T-T &یااا! به من چه تو خنگی جلوتو ندیدی؟وایسا یه دستمال بیارم @نمیخوامممم (به محض برگشتن یونگی ا/ت بلند میشه سعی میکنه دوباره فرار کنه) (یونگی هم سریع متوجهش میشه و قبل اینکه ا/ت بتونه در بره دستشو میگیره) &کجا کجا؟ مگه به همین راحتی میذارم در بری؟ @من واقعا متاسفم، اما... &اما چی ؟ (ا/ت برای اینکه از دست یونگی خلاص شه با لگد میزنه به ساق پاش) @ب.ببخشید مجبور بودم &عایییی دخترهی دیوانه این چه کاری بود کردی؟ (ا/ت در حال دور شدن از یونگی) @خوب آخه ولم نمیکردی، معذرت میخوام &آییی بالاخره یه روز جبران میکنم این لگدی که ازت خوردمو @میدونم که میتونی، چون باید بازم همو ببینیمಥ‿ಥ
۲۹.۲k
۱۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.