U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_¹² ^U
جونگکوک: چطوره
ا.ت: نه بعدی
جونگکوک: خوبه
ا.ت: نه بعدی
جونگکوک: این خوبه
ا.ت: بعدی
جونگکوک: این چطوره
ا.ت: نه بعدی
(افسانه ها گفتن این داستان ادامه دارد....)
جونگکوک: هوفف خوبه؟
ا.ت: نه بعدی
جونگکوک: این دیگه اخریه
ا.ت: اولیه خیلی بهت میومد اونو میبریم
جونگکوک: وادفففف
ا.ت:😁
جونگکوک: از پا در اومدم اونوقت میگه اولیه بهتر بود
ا.ت: وقت نداریم بریم حساب کنیم
جونگکوک: لجبازه یه دنده
ا.ت: یاااا اوپا
جونگکوک: بریم دیگه
فکر کنم خیلی اذیتش کردم رفتیم کت و شلوار جونگکوک رو هم حساب کردیم و بردیمشون.. رفتیم توی پارکینگ و سوار ماشین شدیم و جونگکوک حرکت کرد
ا.ت: کوکی
جونگکوک:....
ا.ت: اوپااا
جونگکوک: چیه
ا.ت: بریم بستنی بخوریم... مهمون من
جونگکوک: نع باید بریم عمارت کار داریم
ا.ت: توروخدا
جونگکوک: گفتم نه
ا.ت: جونگکوک میگم خودم حساب میکنم
جونگکوک:...
ا.ت: ماشینو نگه دار
جونگکوک: چرا ؟
ا.ت: میخوام تنها پیاده روی کنم
جونگکوک: نچ نمیشه خطرناکه تهیونگ همه جا پرسه میزنه
ا.ت: جونگکوک خودمو از ماشین میندازم پایین
جونگکوک: اگه تونستی باش
ا.ت: در ماشینو قفل کردی!
جونگکوک: اوهوم
ا.ت: چرا اینجوری باهام رفتار میکنی
جونگکوک: چطور
ا.ت: ایشش اصلا قهرم... باهات ازدواج نمیکنم
جونگکوک: نمیتونی....
ا.ت: میتونم
جونگکوک ماشین و کنار زد و جوری که انگار میخواد کمربند ا.ت و ببنده سمتش رفت (منحرفا کمر بند ماشین) و صورتشو نزدیک صورت ا.ت برد ا.ت فهمید جونگکوک دوباره سعی داره ببوستش که دوباره دستشو جلوی لبش گذاشت ولی جونگکوک کوتاه نیومد و دست ا.ت و کنار زد و لبا*شو روی لبا*ی ا.ت گذاشت......
U^part_¹² ^U
جونگکوک: چطوره
ا.ت: نه بعدی
جونگکوک: خوبه
ا.ت: نه بعدی
جونگکوک: این خوبه
ا.ت: بعدی
جونگکوک: این چطوره
ا.ت: نه بعدی
(افسانه ها گفتن این داستان ادامه دارد....)
جونگکوک: هوفف خوبه؟
ا.ت: نه بعدی
جونگکوک: این دیگه اخریه
ا.ت: اولیه خیلی بهت میومد اونو میبریم
جونگکوک: وادفففف
ا.ت:😁
جونگکوک: از پا در اومدم اونوقت میگه اولیه بهتر بود
ا.ت: وقت نداریم بریم حساب کنیم
جونگکوک: لجبازه یه دنده
ا.ت: یاااا اوپا
جونگکوک: بریم دیگه
فکر کنم خیلی اذیتش کردم رفتیم کت و شلوار جونگکوک رو هم حساب کردیم و بردیمشون.. رفتیم توی پارکینگ و سوار ماشین شدیم و جونگکوک حرکت کرد
ا.ت: کوکی
جونگکوک:....
ا.ت: اوپااا
جونگکوک: چیه
ا.ت: بریم بستنی بخوریم... مهمون من
جونگکوک: نع باید بریم عمارت کار داریم
ا.ت: توروخدا
جونگکوک: گفتم نه
ا.ت: جونگکوک میگم خودم حساب میکنم
جونگکوک:...
ا.ت: ماشینو نگه دار
جونگکوک: چرا ؟
ا.ت: میخوام تنها پیاده روی کنم
جونگکوک: نچ نمیشه خطرناکه تهیونگ همه جا پرسه میزنه
ا.ت: جونگکوک خودمو از ماشین میندازم پایین
جونگکوک: اگه تونستی باش
ا.ت: در ماشینو قفل کردی!
جونگکوک: اوهوم
ا.ت: چرا اینجوری باهام رفتار میکنی
جونگکوک: چطور
ا.ت: ایشش اصلا قهرم... باهات ازدواج نمیکنم
جونگکوک: نمیتونی....
ا.ت: میتونم
جونگکوک ماشین و کنار زد و جوری که انگار میخواد کمربند ا.ت و ببنده سمتش رفت (منحرفا کمر بند ماشین) و صورتشو نزدیک صورت ا.ت برد ا.ت فهمید جونگکوک دوباره سعی داره ببوستش که دوباره دستشو جلوی لبش گذاشت ولی جونگکوک کوتاه نیومد و دست ا.ت و کنار زد و لبا*شو روی لبا*ی ا.ت گذاشت......
۱۲.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.