پارت•15•
ویو تهیونگ
_گفت زن و بچه یعنی ات رو دزدیدن صب کن ببینم نایون ای وای
_جیمین(داددد)جیمین(دادد از پله ها میاد پایین)
$تهیونگ نایون
_میدونم ات رو هم دزدیدن
$چییی
_این دیگه زیاد روی عه زودباش افردا رو حاظر کن میریم حمله میکنیم
$باشه
(الان براتون سواله که لیا چش شد خب بعد که ات از انباری اومد بیرون لیا رو هم آزاد کردن و رفت خونه خودش)
ویو تهیونگ
منو جیمین و افرادم حاظر شدیم و سوار ماشین ها شدیم و رسیدیم عمارت سوهو و من پیاده شدم که سوهو اومد
(علامت سوهو@)
@او عجب آقای کیم تهیونگ
_زنو بچمو ول کن اونا کاری نکردن تو با من کار داری نه اون
@او او نه چون اون الان تو تله ی من گیر افتاده
@راستش دختر خوشگلیه و ازش خوشم اومد
ویو تهیونگ
وقتی سوهو این حرف زد خیلی عصبانی شدم و گفتم
_اگه یه تار مو از سر ات کم بشه من میدونم و تو
@اوکی ببینیم
_حمله کنید(دادددد)
و همه شروع کردن شلیک و اینا(جنگ جهانی شد😂)
ویو ات
نایون خیلی ترسیده بود ما رو اورده بودن یه اتاق تاریک وترسناک به نایون گفتم
+نترس دخترم چیزی نیس
که ناگهان صدای شیلک اومد و این باعث شد که نایون بیشتر بترسه و گریه کنه که نایون گفت
~مامان..هقق..چی...هقق..چیشده؟(گریه)
+هششش مامانی گریه نکن چیزی نیس دارن بازی میکنن و بعد نایون رو آروم روی زانو هام خوابوندم خوابش برده بود خیلی کیوت اما هنوز صدای شلیک قط نشده بود رفتم یه نگاهی از پنجره انداختم که دیدم تهیونگ تیر خورده و دیگه نتونستم دووم بیارم
نایون رو برداشتم و رفتم پایین که گفتم...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
_گفت زن و بچه یعنی ات رو دزدیدن صب کن ببینم نایون ای وای
_جیمین(داددد)جیمین(دادد از پله ها میاد پایین)
$تهیونگ نایون
_میدونم ات رو هم دزدیدن
$چییی
_این دیگه زیاد روی عه زودباش افردا رو حاظر کن میریم حمله میکنیم
$باشه
(الان براتون سواله که لیا چش شد خب بعد که ات از انباری اومد بیرون لیا رو هم آزاد کردن و رفت خونه خودش)
ویو تهیونگ
منو جیمین و افرادم حاظر شدیم و سوار ماشین ها شدیم و رسیدیم عمارت سوهو و من پیاده شدم که سوهو اومد
(علامت سوهو@)
@او عجب آقای کیم تهیونگ
_زنو بچمو ول کن اونا کاری نکردن تو با من کار داری نه اون
@او او نه چون اون الان تو تله ی من گیر افتاده
@راستش دختر خوشگلیه و ازش خوشم اومد
ویو تهیونگ
وقتی سوهو این حرف زد خیلی عصبانی شدم و گفتم
_اگه یه تار مو از سر ات کم بشه من میدونم و تو
@اوکی ببینیم
_حمله کنید(دادددد)
و همه شروع کردن شلیک و اینا(جنگ جهانی شد😂)
ویو ات
نایون خیلی ترسیده بود ما رو اورده بودن یه اتاق تاریک وترسناک به نایون گفتم
+نترس دخترم چیزی نیس
که ناگهان صدای شیلک اومد و این باعث شد که نایون بیشتر بترسه و گریه کنه که نایون گفت
~مامان..هقق..چی...هقق..چیشده؟(گریه)
+هششش مامانی گریه نکن چیزی نیس دارن بازی میکنن و بعد نایون رو آروم روی زانو هام خوابوندم خوابش برده بود خیلی کیوت اما هنوز صدای شلیک قط نشده بود رفتم یه نگاهی از پنجره انداختم که دیدم تهیونگ تیر خورده و دیگه نتونستم دووم بیارم
نایون رو برداشتم و رفتم پایین که گفتم...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
۹.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.