پارت 53
بعد رفتم سمت تخت ا.ت دستشو گرفتم. بیهوش بود . آروم با دستم گونشو نوازش کردم. شروع کردم باهاش درد و دل کردن . با اینکه میدونستم میشنوه
کوک:ا.ت ....ا.ت....چاگی.....چاگیا.....سنجابم ....نفسم......زندگیم ..... چرا یهو حالت بد شد ها؟( نه من فشار نمیخورم) اونجوری که نونا زنگ زد به جیمین هیونگ گفت حالت بد شده قلبم وایساد .
یهو دیدم یه قطره اشکی از چشمش افتاد پایین .یعنی به هوش امده؟ بیشعور ایسگام کرده بود؟اشکشو با شستم پاک کردم و گفتم
کوک: چاگیا بیداری؟ ا.ت.....لال....ایسگام کردی بیبی؟ خیلی خری من بد بخت از تو حموم مثل جت پریدم بیرون آمدم بیمارستان . نگا کلم( کله ام ) هنوز خیسه به خاطر تو بعد توی خر منو ایسگا کردی؟( تند تند )
یهو ا.ت زد زیر خنده
کوک: بیشعوووور تو بیدار بودییییی؟ ا.ت خیلی گاوی به مولا ( بل حق با کوکه)
ا.تچشماشو باز میکنه و میگه : یاااا کوک آروم باش الان میگم چی شد . وقتی رسیدم اینجا بیهوش بودم و اصلا نفهمیدم کی منو آوردن اینجا . جنی آنقدر بالا سرم عر زد که به هوش آمدم بعد تصمیم گرفتم ببینم ریاکشنت چیه وقتی من بیهوشم واسه همین ایسگات کردم . ببخشید .
کوک: اووووف از دست توووو.
ا.ت: آها راستی یه یاروعی آمد ازم آزمایش گرفت التماس که بیادش
کوک: ولی بازم خیلی خری.... اووووف خداروشکر که خوبی.
کوک اینو گفت و آمد جلو و لبا.شو .گذاشت رو لبا.م
داشتیم ک.ی.س میرفتیم که یهو در باز شد .
من دو متر پریدم هوا و کوک هم چهار متر پرید اونور( خب مجبورین؟ ) وقتی نگاه کردم دیدم همون یاروعه بود که ازم آزمایش خون گرفته بود.
یاروعه: ....ع....عه...هه....هه.ب...ببخشید فکر کنم بد موقع آمدم
ا.ت:( تو ذهنش) تی خدا لعنتت کنه کوک آخه الان وقت ک.ی.س رفتن بود؟
ا.ت: ( خارج از دهنش و کلامی جررر) نه.....نه....اممم.....خب....حالا چی شد این نتیجه آزمایش ؟
یاروعه: خب ....راستش تبریک میگم .....شما باردارین.
ا.ت: ( تو شوکه بد بخت ) ...... و.....وا....واقعا؟ یعنی دارم ....مامان میشم؟ ( اشک شوق)
کوک: چی ....چی من ...دارم بابا میشم؟( باز هم اشک شوق)
یاروعه: هه هه....عه عه....ا...آقای جئون شما اینجا....اینجا چیکار میکنید ...ببخشید نشناختمتون .....
کوک: آمدم پیش همسرم . ( کی ازدواج کردیم من خبر ندارم؟)
ا.ت: ( با چشمای گرد به کوک نگاه میکنه)
..................................
کوک:ا.ت ....ا.ت....چاگی.....چاگیا.....سنجابم ....نفسم......زندگیم ..... چرا یهو حالت بد شد ها؟( نه من فشار نمیخورم) اونجوری که نونا زنگ زد به جیمین هیونگ گفت حالت بد شده قلبم وایساد .
یهو دیدم یه قطره اشکی از چشمش افتاد پایین .یعنی به هوش امده؟ بیشعور ایسگام کرده بود؟اشکشو با شستم پاک کردم و گفتم
کوک: چاگیا بیداری؟ ا.ت.....لال....ایسگام کردی بیبی؟ خیلی خری من بد بخت از تو حموم مثل جت پریدم بیرون آمدم بیمارستان . نگا کلم( کله ام ) هنوز خیسه به خاطر تو بعد توی خر منو ایسگا کردی؟( تند تند )
یهو ا.ت زد زیر خنده
کوک: بیشعوووور تو بیدار بودییییی؟ ا.ت خیلی گاوی به مولا ( بل حق با کوکه)
ا.تچشماشو باز میکنه و میگه : یاااا کوک آروم باش الان میگم چی شد . وقتی رسیدم اینجا بیهوش بودم و اصلا نفهمیدم کی منو آوردن اینجا . جنی آنقدر بالا سرم عر زد که به هوش آمدم بعد تصمیم گرفتم ببینم ریاکشنت چیه وقتی من بیهوشم واسه همین ایسگات کردم . ببخشید .
کوک: اووووف از دست توووو.
ا.ت: آها راستی یه یاروعی آمد ازم آزمایش گرفت التماس که بیادش
کوک: ولی بازم خیلی خری.... اووووف خداروشکر که خوبی.
کوک اینو گفت و آمد جلو و لبا.شو .گذاشت رو لبا.م
داشتیم ک.ی.س میرفتیم که یهو در باز شد .
من دو متر پریدم هوا و کوک هم چهار متر پرید اونور( خب مجبورین؟ ) وقتی نگاه کردم دیدم همون یاروعه بود که ازم آزمایش خون گرفته بود.
یاروعه: ....ع....عه...هه....هه.ب...ببخشید فکر کنم بد موقع آمدم
ا.ت:( تو ذهنش) تی خدا لعنتت کنه کوک آخه الان وقت ک.ی.س رفتن بود؟
ا.ت: ( خارج از دهنش و کلامی جررر) نه.....نه....اممم.....خب....حالا چی شد این نتیجه آزمایش ؟
یاروعه: خب ....راستش تبریک میگم .....شما باردارین.
ا.ت: ( تو شوکه بد بخت ) ...... و.....وا....واقعا؟ یعنی دارم ....مامان میشم؟ ( اشک شوق)
کوک: چی ....چی من ...دارم بابا میشم؟( باز هم اشک شوق)
یاروعه: هه هه....عه عه....ا...آقای جئون شما اینجا....اینجا چیکار میکنید ...ببخشید نشناختمتون .....
کوک: آمدم پیش همسرم . ( کی ازدواج کردیم من خبر ندارم؟)
ا.ت: ( با چشمای گرد به کوک نگاه میکنه)
..................................
۴.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.