با حس نفس تنگی بدون میل ازش جدا شدم
با حس نفس تنگی بدون میل ازش جدا شدم
×فردا می خوام ببرمت خونهی خودم &با... وایسا چی نه به شما پسرا نشه اعتماد کرد ×بهت قول میدم کاری نکنم
&قول دادیا ×اره قول دادم حالا هم که بهت قول میدم به مامان بابا بگیم &باشه بازم این بحث ×تا کی میخوایم مخفیش کنیم & حق با توعه ¶نمبخواد بگید من که همچی رو از اول فهمیدم ب. ن منم که مشکلی با این مسئله ندارم ×اوپا شما از کی اینجایید ¶همچین میگه انگار چی دیدیم &مامان(با صدای اروم بخاطر خجالت ™مادرت راست میگه دخترم ×فعلا برید بیرون تا از خجالت اب نشده &😿×یااا قیافت رو چرا اون شکلی کردی &خب من میترسم ×وا چرا &خب اخه ممکنه رئیس مین باهامون مخالفت کنه بعدشم خودت خوب میدونی
×ویو
رفتم جلو و بغلش کردم و سرش رو بوسیدم ×نگران نباش چیزی نمیشه فردا هم به رئیس مین میگیم چطوره &😺 ×گربه ی ملوس
بعد از گفتن این حرف لبام رو سمت لباش بردم و دوباره شروع کردم به بوسیدن
(خدا «یا خود خودم اینا باز شروع کردن
جبرئیل با دست شکسته و سر باند پیچی شده «بله»
نویسنده «جلو چشمات بگیر تا اینبار خدا زانوهات رو نکرده توی حلقت
شیطان با پاهای شکسته «راست میگه جبرئیل »
خدا «هی ازرائیل قرار بود این اینستارو هم به من یاد بدی چی شد)
عزراییل در حال گرفتن چالش تک تاکش «بزار بعد این کارم اخر شب» خدا «باشه »)
داشتم می بوسیدمش که صدای زنگ گوشیم امد ازم خدا شد ×بله .... ولی.... اه باشه الان میایم
&چی شده ×هیچی قراره پرونده جدید بدن دستم &کی ×چهار روز دیگه &اها موفق باشی ×ممنون خب وسایلت رو جمع کن بریم &چرا انقدر زود ×😿&باشه الان جمع میکنم
×فردا می خوام ببرمت خونهی خودم &با... وایسا چی نه به شما پسرا نشه اعتماد کرد ×بهت قول میدم کاری نکنم
&قول دادیا ×اره قول دادم حالا هم که بهت قول میدم به مامان بابا بگیم &باشه بازم این بحث ×تا کی میخوایم مخفیش کنیم & حق با توعه ¶نمبخواد بگید من که همچی رو از اول فهمیدم ب. ن منم که مشکلی با این مسئله ندارم ×اوپا شما از کی اینجایید ¶همچین میگه انگار چی دیدیم &مامان(با صدای اروم بخاطر خجالت ™مادرت راست میگه دخترم ×فعلا برید بیرون تا از خجالت اب نشده &😿×یااا قیافت رو چرا اون شکلی کردی &خب من میترسم ×وا چرا &خب اخه ممکنه رئیس مین باهامون مخالفت کنه بعدشم خودت خوب میدونی
×ویو
رفتم جلو و بغلش کردم و سرش رو بوسیدم ×نگران نباش چیزی نمیشه فردا هم به رئیس مین میگیم چطوره &😺 ×گربه ی ملوس
بعد از گفتن این حرف لبام رو سمت لباش بردم و دوباره شروع کردم به بوسیدن
(خدا «یا خود خودم اینا باز شروع کردن
جبرئیل با دست شکسته و سر باند پیچی شده «بله»
نویسنده «جلو چشمات بگیر تا اینبار خدا زانوهات رو نکرده توی حلقت
شیطان با پاهای شکسته «راست میگه جبرئیل »
خدا «هی ازرائیل قرار بود این اینستارو هم به من یاد بدی چی شد)
عزراییل در حال گرفتن چالش تک تاکش «بزار بعد این کارم اخر شب» خدا «باشه »)
داشتم می بوسیدمش که صدای زنگ گوشیم امد ازم خدا شد ×بله .... ولی.... اه باشه الان میایم
&چی شده ×هیچی قراره پرونده جدید بدن دستم &کی ×چهار روز دیگه &اها موفق باشی ×ممنون خب وسایلت رو جمع کن بریم &چرا انقدر زود ×😿&باشه الان جمع میکنم
۲۴.۷k
۰۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.