trust me part. 7
+حالا که ابروم بره شما چه نسبتی به ابروی من داری؟
امد نزدیک گوشم و بوسه روی حلال گوشم زد و ارم در گوشم گفت
- چون نگرانتم
دستم روی گوشم گذاشتمورفتم سمت میزمو نشستم سر جام با اخم بهش نگاه می کردم و اونم با کمال خونسردی کامل سر جای خودش ته کلاس نشست دایگه حرصمو داشت در میاورد
سرمو روی میز گذاشتم که یک فکر موذیانه به ذهنم رسید با لبخند پهنی سرمو از روی میز برداشتو بدو بدو از کلاس زدم بیرون و سمت قفسه ها رفتم و از توش چسب چوبم رو برداشتم سمت قفسش رفتمو دور قفسه شو کامل چسب زدم گذاشتم خشک بشه دستگیرشو گرفتمو کشیدم دیدم تکون نمی خوره لبخند پهن تری زدم سمت کلاس رفتم
تو ذهنم کلی نقشه های دیگه هم داشتم که به موقع انجامش میدم روی صندلیم نشستم دفتر طراحیمو برداشتم و الکی طراحی می کردم که دیدیم جیمین از کلاس رفت بیرون لبخندم بزرگ تر شدن سرمو انداختم پایین و کارمون انجام میدادم که یک دفعه جیمین با صورت سرخ شده وارد کلاس شد
- کدوم گاگولی چسب زده به کمدم(با داد)
همه به هم دیگه نگاه می کردن منم با کمل خونسردی تمام و خنده کوچیکی به کارم ادامه میدادم
یک دفعه سایه ای رو میرم حس کردم سرمو بالا کردم دیدیم جیمینه
- کاره تو بوده نه؟؟
+مگه بی کارم با تویی که اعصاب نداری در بیوفتم؟
- انگار که هستی
+ خب حالا که من کرده باشم می خوای چی کار کنی؟؟
- 😏بعدا میفهمی خانوم باهوش
+ میبینم
و رفت سر جاش نشست
تا اخر کلاس حس می کردم یکی بهم نگاه یک کنه خب معلومه بود کار کیه (خب معلومه کار حسن...... کیه😂😂😂😂😂😂😂😂) بی ادب جلو حرف نپر(ببند دهنو) هوف داشتم می گفتن معلوم دیگه کار جیمینه
بعد چند ساعت همه از کلاس زدیم بیرون رفتیم سر کلاس اخر مون این کلاس اخرم با کلی زرت و پرت معلوم تمام شد و هرکس سمت خونه خودش میرفت مثل همیشه سوار اسکیت بردم شدمو سمت خونه رفتم دم در خونه رسیدم و از اسکیتم پایین امدم
+سلاااااااام اهل خونه من امدممممممم
مامان: سلام گلم امروز چطور بود
+مثل همیشه ترکیبی بود شادی داشت ناراحتی داشت ترسم داشت از همه مهم تر شیطونی هم داشت 😈
مامان: 😂از دست تو برو دوش بگیر نهارتو بخور
ادامه پست بعدی😘
امد نزدیک گوشم و بوسه روی حلال گوشم زد و ارم در گوشم گفت
- چون نگرانتم
دستم روی گوشم گذاشتمورفتم سمت میزمو نشستم سر جام با اخم بهش نگاه می کردم و اونم با کمال خونسردی کامل سر جای خودش ته کلاس نشست دایگه حرصمو داشت در میاورد
سرمو روی میز گذاشتم که یک فکر موذیانه به ذهنم رسید با لبخند پهنی سرمو از روی میز برداشتو بدو بدو از کلاس زدم بیرون و سمت قفسه ها رفتم و از توش چسب چوبم رو برداشتم سمت قفسش رفتمو دور قفسه شو کامل چسب زدم گذاشتم خشک بشه دستگیرشو گرفتمو کشیدم دیدم تکون نمی خوره لبخند پهن تری زدم سمت کلاس رفتم
تو ذهنم کلی نقشه های دیگه هم داشتم که به موقع انجامش میدم روی صندلیم نشستم دفتر طراحیمو برداشتم و الکی طراحی می کردم که دیدیم جیمین از کلاس رفت بیرون لبخندم بزرگ تر شدن سرمو انداختم پایین و کارمون انجام میدادم که یک دفعه جیمین با صورت سرخ شده وارد کلاس شد
- کدوم گاگولی چسب زده به کمدم(با داد)
همه به هم دیگه نگاه می کردن منم با کمل خونسردی تمام و خنده کوچیکی به کارم ادامه میدادم
یک دفعه سایه ای رو میرم حس کردم سرمو بالا کردم دیدیم جیمینه
- کاره تو بوده نه؟؟
+مگه بی کارم با تویی که اعصاب نداری در بیوفتم؟
- انگار که هستی
+ خب حالا که من کرده باشم می خوای چی کار کنی؟؟
- 😏بعدا میفهمی خانوم باهوش
+ میبینم
و رفت سر جاش نشست
تا اخر کلاس حس می کردم یکی بهم نگاه یک کنه خب معلومه بود کار کیه (خب معلومه کار حسن...... کیه😂😂😂😂😂😂😂😂) بی ادب جلو حرف نپر(ببند دهنو) هوف داشتم می گفتن معلوم دیگه کار جیمینه
بعد چند ساعت همه از کلاس زدیم بیرون رفتیم سر کلاس اخر مون این کلاس اخرم با کلی زرت و پرت معلوم تمام شد و هرکس سمت خونه خودش میرفت مثل همیشه سوار اسکیت بردم شدمو سمت خونه رفتم دم در خونه رسیدم و از اسکیتم پایین امدم
+سلاااااااام اهل خونه من امدممممممم
مامان: سلام گلم امروز چطور بود
+مثل همیشه ترکیبی بود شادی داشت ناراحتی داشت ترسم داشت از همه مهم تر شیطونی هم داشت 😈
مامان: 😂از دست تو برو دوش بگیر نهارتو بخور
ادامه پست بعدی😘
۱۲.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.