kooki👿
🐩part 5🐩
🐰kooki🐰
کوکی:بای بیبی گرل👋🏻❤️
نامجون کوکی رو کشید و گفت
نامجون:یااا بیاگمشو انقدر لاس نزن 😂
ه.ی :خدانگهدار
در رو بستم و اومدم داخل ینی چرا کوکی انقدر به نزدیک شد ؟
تو افکارم در حال پرسه زدن بودم که یهو خوابم برد🥱
....
با صدای زنگ در از خواب پریدم
ساعت 7 صبح بود
رفتم در رو باز کردم کوکی بود
کوکی:هلو بیب
ه.ی:سلام کوکی
کوکی:نمیخوای بیای کمپانی؟
ه.ی:معلومه که میام فقط خواب موندم
کوکی:پوز خندی زد و گفت مهم نی پیش میاد دیگه
ه.ی :بیا داخل
کوکی:نه فقط اومدم حالتو بپرسم
ه.ی:مرسی من حالم خوبه
کوکی:راستی بخاطر شوگا متاسفم میدونی که مست بود
ه.ی:آره میدونم مهم نیس
کوکی:اوکی فعلا بای کمپانی میبینمت
ه.ی:بای
کوکی:فقط...
تا پارت بعد بابای👋🏻🤎
Faitying baby 💗🐷
🐰kooki🐰
کوکی:بای بیبی گرل👋🏻❤️
نامجون کوکی رو کشید و گفت
نامجون:یااا بیاگمشو انقدر لاس نزن 😂
ه.ی :خدانگهدار
در رو بستم و اومدم داخل ینی چرا کوکی انقدر به نزدیک شد ؟
تو افکارم در حال پرسه زدن بودم که یهو خوابم برد🥱
....
با صدای زنگ در از خواب پریدم
ساعت 7 صبح بود
رفتم در رو باز کردم کوکی بود
کوکی:هلو بیب
ه.ی:سلام کوکی
کوکی:نمیخوای بیای کمپانی؟
ه.ی:معلومه که میام فقط خواب موندم
کوکی:پوز خندی زد و گفت مهم نی پیش میاد دیگه
ه.ی :بیا داخل
کوکی:نه فقط اومدم حالتو بپرسم
ه.ی:مرسی من حالم خوبه
کوکی:راستی بخاطر شوگا متاسفم میدونی که مست بود
ه.ی:آره میدونم مهم نیس
کوکی:اوکی فعلا بای کمپانی میبینمت
ه.ی:بای
کوکی:فقط...
تا پارت بعد بابای👋🏻🤎
Faitying baby 💗🐷
۱۴.۴k
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.