عشق دروغین
[P1]
« ویو ا. ت»
صبح بود باید میرفتم دانشگاه ساعت ۷.۵ شروع میشه الان ساعت ۶ هست وقت برای دوش گرفتن ندارم برا همین باید حاضر شم و برم مدرسه لباس فرمم رو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و رفتم مدرسه
&توی مدرسه&
وای خدا باید بازم اون رو تحمل کنم، آخه این همه کلاس چرا باید تو کلاسی که من توشم باشه
_ به به سلام خانوم خانوما
+ خفه شو امروز حوصله ی تو یکی رو ندارم
_ زبون دراز، زبونت چند متره؟
+تو رو سننه
_ باش به حسابت میرسم
+ برس ببینم
&پایان کلاس&
توی غذاخوری
اومد کنارم نشست
+چیه
_ اومدم غذا بخورم
+ مزاحم نشی وگرنه پارت میکنم
_ باشه بابا ( خنده ی شیطانی)
~ ا. تتتتتتتت ( با داد)
+ چته مینا ( مینا بهترین دوسته ا. ته اما اون دو سال از ا.ت کوچیکتره)
~ یه خبر مهم دارم برات
+ چیه
_ آخ جون بهترین فرصت تا داروی یوبوست رو بریزم تو آبش ( به خدا چیز دیگه ای به ذهنم نیومد 🤣)
داشت هم میزد که صدا قاشق بلند شد و و ا. ت برگشت به هوپی نگاه کنه کرد هوپی خودشو سریع جمعو جور کرد و قاشقش رو انداخت زمین تا ا. ت شک نکنه
+ ممنون که بهم گفتی
~ خواهش
رفتم و غذام رو خوردم اما تشنم نبود برا همین آب نخوردم
_ ا. ت
+ چه مرگته
_ آبتو نمیخوری
+ نه خودت بخور، من میرم سر کلاس
_ آییششش چرا هیچی طبق خواستم پیش نمیره
&سر کلاس&
داشتم با بچها بگو بخند میکردیم که ایشون از ناکجا آباد اومد و نشست کنارم
ادامه دارد.........
تعداد لایک ۱٠ تا
کامنت ۱٠
« ویو ا. ت»
صبح بود باید میرفتم دانشگاه ساعت ۷.۵ شروع میشه الان ساعت ۶ هست وقت برای دوش گرفتن ندارم برا همین باید حاضر شم و برم مدرسه لباس فرمم رو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و رفتم مدرسه
&توی مدرسه&
وای خدا باید بازم اون رو تحمل کنم، آخه این همه کلاس چرا باید تو کلاسی که من توشم باشه
_ به به سلام خانوم خانوما
+ خفه شو امروز حوصله ی تو یکی رو ندارم
_ زبون دراز، زبونت چند متره؟
+تو رو سننه
_ باش به حسابت میرسم
+ برس ببینم
&پایان کلاس&
توی غذاخوری
اومد کنارم نشست
+چیه
_ اومدم غذا بخورم
+ مزاحم نشی وگرنه پارت میکنم
_ باشه بابا ( خنده ی شیطانی)
~ ا. تتتتتتتت ( با داد)
+ چته مینا ( مینا بهترین دوسته ا. ته اما اون دو سال از ا.ت کوچیکتره)
~ یه خبر مهم دارم برات
+ چیه
_ آخ جون بهترین فرصت تا داروی یوبوست رو بریزم تو آبش ( به خدا چیز دیگه ای به ذهنم نیومد 🤣)
داشت هم میزد که صدا قاشق بلند شد و و ا. ت برگشت به هوپی نگاه کنه کرد هوپی خودشو سریع جمعو جور کرد و قاشقش رو انداخت زمین تا ا. ت شک نکنه
+ ممنون که بهم گفتی
~ خواهش
رفتم و غذام رو خوردم اما تشنم نبود برا همین آب نخوردم
_ ا. ت
+ چه مرگته
_ آبتو نمیخوری
+ نه خودت بخور، من میرم سر کلاس
_ آییششش چرا هیچی طبق خواستم پیش نمیره
&سر کلاس&
داشتم با بچها بگو بخند میکردیم که ایشون از ناکجا آباد اومد و نشست کنارم
ادامه دارد.........
تعداد لایک ۱٠ تا
کامنت ۱٠
۲۹.۰k
۱۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.