پارت 2 فیک شرط بندی مافیا ✨️🌓🫶🏻
تهیونگ یونجی رو داخل وان حموم دید غرق خون بود تهیونگ گیج شده بود
تهیونگ یادش اومد که مامانش هم همینطوری خودکشی کرده بود حالش بد شد اونم بیهوش شد
دوتاشون بیهوش شده بودن
زیر دستهای تهیونگ اومدن پایین اونا رو دیدن
فکر کردن یونجی تهیونگ رو کشته اخه خون یونجی ریخته بود روی لباسای تهیونگ
تهیونگ رو بردن دکتر ولی یونجی رو ول کردن
تهیونگ بعد یه ساعت دیگه بهوش اومد
تهیونگ: اون دختره کجاست
زیر دستاش: اون دختره که قصد داشت شمارو بکشه همون جا ولش کردیم شمارو آوردیم دکتر
تهیونگ با سرم های تو دستیش داشت به سمت در بیمارستان میرفت
تهیونگ: من نتونستم مامانو نجات بدم نمیزارم اونم مثل مامانم شه
تهیونگ با آخرین سرعت باماشین رانندگی میکرد
تهیونگ رسید یونجی اونجا نبود
بابای یونجی رو دزدیده بود با اون وضع
بابای یونجی: بهتره بمیری دختره
داشت یونجی رو میبرد رها کنه تو جنگل
تهیونگ: اقای کانگ فیلم دوربین مداربسته رو برام بیاد
تهیونگ فهمید کار کیه ردیابی شون کرد
یونجی رو انداخت کنار جاده
تهیونگ رسید ولی یونجی دستای خونیش مثل یخ شده بود
تهیونگ بردش دکتر:)
یه هفته بعد.....
تهیونگ: امروز مرخص میشی
یونجی : باشه میدونم
شب شد رفتن خونه تهیونگ
یونجی: میشه من نَرَم اتاقم اخه خاطره خوبی باهاش ندارم
تهیونگ: فقط یه امشبو تو اتاق من بخواب
یونجی: باشه ممنونم
تهیونگ: من رو تخت میخوابم تو رو زمین
یونجی: هه منو باش فکر کردم آدمی
همینطور که بخاطر پتو دعوا میکردن
پای یونجی سُر خورد افتاد رو تهیونگ همو لحظه تهیونگ یونجی رو از لب بوس کرد......🫠
یونجی: چیکار میکنی
تهیونگ : تو افتادی بغلم قدم بعدی هم بوس بود که من انجامش دادم
تهیونگ: راستی امشب مهمونی مافیا ست از اتاق نیا بیرون
یونجی: اوکییی
شب شد مهمونی شروع شد ولی تهیونگ متوجه شد یکی از مهمونش که دشمنش بود نیستش
یونجی: تو اومدی تهیونگ؟
یهو لبخند یونجی خشک شد
یونجی: تو کسی هستی برو بیرون
یونجی هرچی داد میزد بخاطر اینکه صدای اهنگ بلند بود کسی نمیشنید
یونجی: باصدای بلند تهیونگگگگگگگگگگگ
بعدش ؟؟؟؟؟
ببخشید من کرم دارم جای حساس تمومش میکنم 😁🫶🏻
تقدیم به نگاه قشنگتون🌓🫶🏻
تهیونگ یادش اومد که مامانش هم همینطوری خودکشی کرده بود حالش بد شد اونم بیهوش شد
دوتاشون بیهوش شده بودن
زیر دستهای تهیونگ اومدن پایین اونا رو دیدن
فکر کردن یونجی تهیونگ رو کشته اخه خون یونجی ریخته بود روی لباسای تهیونگ
تهیونگ رو بردن دکتر ولی یونجی رو ول کردن
تهیونگ بعد یه ساعت دیگه بهوش اومد
تهیونگ: اون دختره کجاست
زیر دستاش: اون دختره که قصد داشت شمارو بکشه همون جا ولش کردیم شمارو آوردیم دکتر
تهیونگ با سرم های تو دستیش داشت به سمت در بیمارستان میرفت
تهیونگ: من نتونستم مامانو نجات بدم نمیزارم اونم مثل مامانم شه
تهیونگ با آخرین سرعت باماشین رانندگی میکرد
تهیونگ رسید یونجی اونجا نبود
بابای یونجی رو دزدیده بود با اون وضع
بابای یونجی: بهتره بمیری دختره
داشت یونجی رو میبرد رها کنه تو جنگل
تهیونگ: اقای کانگ فیلم دوربین مداربسته رو برام بیاد
تهیونگ فهمید کار کیه ردیابی شون کرد
یونجی رو انداخت کنار جاده
تهیونگ رسید ولی یونجی دستای خونیش مثل یخ شده بود
تهیونگ بردش دکتر:)
یه هفته بعد.....
تهیونگ: امروز مرخص میشی
یونجی : باشه میدونم
شب شد رفتن خونه تهیونگ
یونجی: میشه من نَرَم اتاقم اخه خاطره خوبی باهاش ندارم
تهیونگ: فقط یه امشبو تو اتاق من بخواب
یونجی: باشه ممنونم
تهیونگ: من رو تخت میخوابم تو رو زمین
یونجی: هه منو باش فکر کردم آدمی
همینطور که بخاطر پتو دعوا میکردن
پای یونجی سُر خورد افتاد رو تهیونگ همو لحظه تهیونگ یونجی رو از لب بوس کرد......🫠
یونجی: چیکار میکنی
تهیونگ : تو افتادی بغلم قدم بعدی هم بوس بود که من انجامش دادم
تهیونگ: راستی امشب مهمونی مافیا ست از اتاق نیا بیرون
یونجی: اوکییی
شب شد مهمونی شروع شد ولی تهیونگ متوجه شد یکی از مهمونش که دشمنش بود نیستش
یونجی: تو اومدی تهیونگ؟
یهو لبخند یونجی خشک شد
یونجی: تو کسی هستی برو بیرون
یونجی هرچی داد میزد بخاطر اینکه صدای اهنگ بلند بود کسی نمیشنید
یونجی: باصدای بلند تهیونگگگگگگگگگگگ
بعدش ؟؟؟؟؟
ببخشید من کرم دارم جای حساس تمومش میکنم 😁🫶🏻
تقدیم به نگاه قشنگتون🌓🫶🏻
۱۰.۴k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.