پارت ۳۸ Blood moon
پارت ۳۸ Blood moon
من پوستم جوری بود که با یه فشار کوچیک کبود میشد
طوری مچ دستمو گرفته بود که انگار قصد داشت یه چوب خشکو خرد کنه
مثل روانیا منو کشون کشون میبرد ته همون راهروی تاریک
ا/ت:ولم کن روانیه سادیسمی دستم خرد شد(ای جان ای جان😔👍)
کوک:اره من یه روانیه سادیسمیم توهم قراره بایه سادیسمی ازدواج کنی
ا/ت:مگه نمیشنوی گفتم امضا نمیکنم،ولم کن امازونی،اییییی
کوک:فقط خفه شو(داد)
بعد چند دقیقه که کشون کشون منو به ته اون راهرو کشوند رفت رسمت در قرمز
با فکر اینکه بخواد شکنجم کنه تقلا هام بیشتر شد
یعنی میخواد شکنجم بده؟..
ا/ت:ولم کن مگه نمیشنوی(گریه)
با دست ازادش در اتاق قرمز رو باز کرد و
منو برد اون داخل
ا/ت:دستم ایییی ولم کن(گریه)
فشار دستش هر لحظه روی مچ دستم بیشتر و بیشتر میشد
دستامو با دوتا زنجیر بست
فاصله زنجیرا از زمین طوری بود که نمیتونستم بشینم روی زمین و باید وایمیستادم
کوک:امضا میکنی؟
ا/ت:نه
بهم نزدیک شد
فاصله صورتش چند میلی متریم بود
ا/ت:گمشو اونور کثافت سادیسمی
دستشو دور کمرم حلقه کرد
و خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد
ا/ت:مگه نمیگم گمشو اونور گوشت شنوا نیست
سرشو داخل گردنم فرو کرد و شروع کرد مارک کردن گردنم
سعی کردم با دستم هلش بدم ولی به زنجیرا
بسته بود
با پام محکم کوبوندم با ساق پاش که بالاخره ازم فاصله گرفت
ا/ت:گمشو عوضی سادیسمی
کوک:تازه اولشه خانم کوچولو
و یه پوزخند زد که باعث شد حرصم بگیره
بعدش راهشو کشید و رفت بیرون
در اتاقم قفل کرد
اگه میتونستم با دستام خفش میکردم ولی حیف که زورم بهش نمیرس
(تو غلط میخوری دختره ی چشم سفید)
حمایت❤
از اونجایی که خیلی مهربونم یه پارت دیگه
هم براتون گذاشتم😐👍پررو هم خودتونید🌚🔪
من پوستم جوری بود که با یه فشار کوچیک کبود میشد
طوری مچ دستمو گرفته بود که انگار قصد داشت یه چوب خشکو خرد کنه
مثل روانیا منو کشون کشون میبرد ته همون راهروی تاریک
ا/ت:ولم کن روانیه سادیسمی دستم خرد شد(ای جان ای جان😔👍)
کوک:اره من یه روانیه سادیسمیم توهم قراره بایه سادیسمی ازدواج کنی
ا/ت:مگه نمیشنوی گفتم امضا نمیکنم،ولم کن امازونی،اییییی
کوک:فقط خفه شو(داد)
بعد چند دقیقه که کشون کشون منو به ته اون راهرو کشوند رفت رسمت در قرمز
با فکر اینکه بخواد شکنجم کنه تقلا هام بیشتر شد
یعنی میخواد شکنجم بده؟..
ا/ت:ولم کن مگه نمیشنوی(گریه)
با دست ازادش در اتاق قرمز رو باز کرد و
منو برد اون داخل
ا/ت:دستم ایییی ولم کن(گریه)
فشار دستش هر لحظه روی مچ دستم بیشتر و بیشتر میشد
دستامو با دوتا زنجیر بست
فاصله زنجیرا از زمین طوری بود که نمیتونستم بشینم روی زمین و باید وایمیستادم
کوک:امضا میکنی؟
ا/ت:نه
بهم نزدیک شد
فاصله صورتش چند میلی متریم بود
ا/ت:گمشو اونور کثافت سادیسمی
دستشو دور کمرم حلقه کرد
و خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد
ا/ت:مگه نمیگم گمشو اونور گوشت شنوا نیست
سرشو داخل گردنم فرو کرد و شروع کرد مارک کردن گردنم
سعی کردم با دستم هلش بدم ولی به زنجیرا
بسته بود
با پام محکم کوبوندم با ساق پاش که بالاخره ازم فاصله گرفت
ا/ت:گمشو عوضی سادیسمی
کوک:تازه اولشه خانم کوچولو
و یه پوزخند زد که باعث شد حرصم بگیره
بعدش راهشو کشید و رفت بیرون
در اتاقم قفل کرد
اگه میتونستم با دستام خفش میکردم ولی حیف که زورم بهش نمیرس
(تو غلط میخوری دختره ی چشم سفید)
حمایت❤
از اونجایی که خیلی مهربونم یه پارت دیگه
هم براتون گذاشتم😐👍پررو هم خودتونید🌚🔪
۱۳.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.