مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟓
بعد ماشینرو روشن کردم راه افتادیم تو راه بودیم که میا بهم زنگ زد گوشیمو برداشتم گفتم
_سلام کیوتم چطوری
"سلام پیشی خانم خوبم مرسی
_ چه خبر چی کارا می کردی؟
"هیچی فقط زنگ زدم ببینم به سلامت رسیدی آمریکا؟
_ آره رسیدیم
"هوم کاش سئول بودیم می دیدمت
_آره کاش دلم برات تنگ شده
"منم
_بیبن من پشت فرمون قبل خواب زنگ می زنم حرف بزنیم اوک؟
"باشه باشه خدافس
_خدافس
گوشیمو که گذاشتم تو کیفم برگشتم دیدم پسرا دارن یه جوری نگام می کنن
_یاااا چطونه؟
+هیچی فقط احساس کردم دوست پسرته(با تعجب)
@آره راس میگه یه جور خواستی قربون صدقش می رفتی
_خب بهترین دوستمه مگه شما اینجوری با دوستاتون حرف نمیزنین
هر دوتاشون همانگ گفتن نع
_وا
+حالا ولش کن حواست به جلو باشه
@آره راس میگه نریم تو دره
کای که اینو گفت یه ترمز زدم با مخ رفت تو صندلی
@آخخخخ
_آدم شدی؟!
@آره آره
+(خنده)
_توهم می خوای؟
+نه مرسی
@(خنده)
+درد
بعد رسیدیم رستوران ماشین پارک کردم و پیاده شدیم رفتم داخل نشستیم رو یکی از میز ها که گارسون اومد
!چی میل دارین؟
_بچه ها اشکال نداره من انتخاب کنم
+نه راحت باش
@آره راحت باش
_خب پس ۳ تا سالاد سزار با ۳ تا نوشابه و ۳ تا استیک مخصوص
!بله حتما ۱۰ مین دیگه آمادس
_ممنون
!(رفت)
بعد ۱۰ مین غدا رو آوردن خوردیم بعد از اونجا که بابام کارتش رو برای ماموریت داده بود من حساب کردم بعد
رفتم به سمت مرکز خرید رسیدیم ماشین رو تو پارکینگ پارک کردیم رفتیم داخل گفتم
_آخیییی بهم حس آرامش میده
+خوب شد اومدیم منم لباس می خواستم
@میگم اینجا ست کاپلی نداره
_کای(عصبی)
@ببخشید بخشید
همین جوری توی پاساژ می گشتیم یه نیم ساعتی میشد کوک ۵ دس لباس و کفش خردی بود کای هم همین طور فقط من خرید نکرده بودم تو همین فکر بودم که یه مغازه نظرم جلب کرد با پسرا رفتیم داخلش که از همون جا ۶ دس لباس خریدم بعد ۳دس کفش خریدم با ۷ تا کیف بعد ۴ هم پیرهن خریدم با ۳ تا قاب گوشی که دیگه دستم جا نداشت تازه نصفش رو هم کوک و کای گرفته بودن کوک چیزی نمیگفت فقط نگام می کردم نگاهش خیلی مهربون بود
@ات ترو جون مادرت بسه کمرم شکست
_عهههه ساکت کارت بابام دستمه
+عا می گم چرا نقدر لباس خریدی
_ آره دیگه
بعد رفتم ۴ دس هم لباس خواب گرفتم می خواستم لباس زیر هم بگیرم که دیدم پسرا هم دارن میان تو مغازه
_اهم میگم اینجا دیگه نیاد وایساد خودم میام
@+اوک
رفتیم تو ۶ دس هم از اینجا خرید کردم که گرفتم دست خودم بعد رفتیم تو ماشین خدارو شکر ماشین بزرگ بود خرید ها جا شد
+خب حالا بریم فروشگاه خرید خوراکی
_آره ولی اول باید ماشین رو بنزین بزنیم
@+اوک
بعد از اینکه ماشین رو بنزین زدیم رفتم به سمت فروشگاه وارد که شدیم رفتیم یه سبد خرید بزرگ برداشتم با پسرا خوراکی برداریم کای رفت کلییییی خوراکی مختلف خرید که نصف سبد پر شد کوک هم رفت وسایل غذا خرید که بارم نصف سبد پر شد خودمم رفتم کلی چیز دیگه برداشتم که سبد پر شد بعد رفتیم حساب کردیم رفتیم خونه .........
امیدوارم خوشتون اومده باشه پارت بعد رو حسش اومد میزارم🌚🦋
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟓
بعد ماشینرو روشن کردم راه افتادیم تو راه بودیم که میا بهم زنگ زد گوشیمو برداشتم گفتم
_سلام کیوتم چطوری
"سلام پیشی خانم خوبم مرسی
_ چه خبر چی کارا می کردی؟
"هیچی فقط زنگ زدم ببینم به سلامت رسیدی آمریکا؟
_ آره رسیدیم
"هوم کاش سئول بودیم می دیدمت
_آره کاش دلم برات تنگ شده
"منم
_بیبن من پشت فرمون قبل خواب زنگ می زنم حرف بزنیم اوک؟
"باشه باشه خدافس
_خدافس
گوشیمو که گذاشتم تو کیفم برگشتم دیدم پسرا دارن یه جوری نگام می کنن
_یاااا چطونه؟
+هیچی فقط احساس کردم دوست پسرته(با تعجب)
@آره راس میگه یه جور خواستی قربون صدقش می رفتی
_خب بهترین دوستمه مگه شما اینجوری با دوستاتون حرف نمیزنین
هر دوتاشون همانگ گفتن نع
_وا
+حالا ولش کن حواست به جلو باشه
@آره راس میگه نریم تو دره
کای که اینو گفت یه ترمز زدم با مخ رفت تو صندلی
@آخخخخ
_آدم شدی؟!
@آره آره
+(خنده)
_توهم می خوای؟
+نه مرسی
@(خنده)
+درد
بعد رسیدیم رستوران ماشین پارک کردم و پیاده شدیم رفتم داخل نشستیم رو یکی از میز ها که گارسون اومد
!چی میل دارین؟
_بچه ها اشکال نداره من انتخاب کنم
+نه راحت باش
@آره راحت باش
_خب پس ۳ تا سالاد سزار با ۳ تا نوشابه و ۳ تا استیک مخصوص
!بله حتما ۱۰ مین دیگه آمادس
_ممنون
!(رفت)
بعد ۱۰ مین غدا رو آوردن خوردیم بعد از اونجا که بابام کارتش رو برای ماموریت داده بود من حساب کردم بعد
رفتم به سمت مرکز خرید رسیدیم ماشین رو تو پارکینگ پارک کردیم رفتیم داخل گفتم
_آخیییی بهم حس آرامش میده
+خوب شد اومدیم منم لباس می خواستم
@میگم اینجا ست کاپلی نداره
_کای(عصبی)
@ببخشید بخشید
همین جوری توی پاساژ می گشتیم یه نیم ساعتی میشد کوک ۵ دس لباس و کفش خردی بود کای هم همین طور فقط من خرید نکرده بودم تو همین فکر بودم که یه مغازه نظرم جلب کرد با پسرا رفتیم داخلش که از همون جا ۶ دس لباس خریدم بعد ۳دس کفش خریدم با ۷ تا کیف بعد ۴ هم پیرهن خریدم با ۳ تا قاب گوشی که دیگه دستم جا نداشت تازه نصفش رو هم کوک و کای گرفته بودن کوک چیزی نمیگفت فقط نگام می کردم نگاهش خیلی مهربون بود
@ات ترو جون مادرت بسه کمرم شکست
_عهههه ساکت کارت بابام دستمه
+عا می گم چرا نقدر لباس خریدی
_ آره دیگه
بعد رفتم ۴ دس هم لباس خواب گرفتم می خواستم لباس زیر هم بگیرم که دیدم پسرا هم دارن میان تو مغازه
_اهم میگم اینجا دیگه نیاد وایساد خودم میام
@+اوک
رفتیم تو ۶ دس هم از اینجا خرید کردم که گرفتم دست خودم بعد رفتیم تو ماشین خدارو شکر ماشین بزرگ بود خرید ها جا شد
+خب حالا بریم فروشگاه خرید خوراکی
_آره ولی اول باید ماشین رو بنزین بزنیم
@+اوک
بعد از اینکه ماشین رو بنزین زدیم رفتم به سمت فروشگاه وارد که شدیم رفتیم یه سبد خرید بزرگ برداشتم با پسرا خوراکی برداریم کای رفت کلییییی خوراکی مختلف خرید که نصف سبد پر شد کوک هم رفت وسایل غذا خرید که بارم نصف سبد پر شد خودمم رفتم کلی چیز دیگه برداشتم که سبد پر شد بعد رفتیم حساب کردیم رفتیم خونه .........
امیدوارم خوشتون اومده باشه پارت بعد رو حسش اومد میزارم🌚🦋
۷.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.