ادامه...
ادامه...
دخترک گفت«چ..چی...می...میدونی منم ازت...»
که حرف دخترک با قرار گرفتن لب های خوش حالت پسر بر روی لب های صورتی رنگ دخترک نصفه ماند(کلا هیون دوست داره حرفشو قطع کنه😂👍😐)
دخترک فقط ایستاده بود،تکان نمیخورد،اعتراض نمی کرد و همراهی هم نمی کرد
اما کم اورد،چشمانش را بست و دستان سفید و ظریفش را دور گردن پسر حلقه کرد،پسر پهلو های دخترک را با دو دست گرفت و بدن هایشان را به یکدیگر چسباند و عمیق تر شروع به مکیدن لب های دخترک کرد
پس از ¹دقیقه با نفس زدن از یکدیگر جدا شدند که دخترک گفت«چقد خوبه که هم اتاقیتم»
پسر گفت«صبر کن بقیه بخوابن کاری میکنم از هم اتاقی بودنم لذت ببری»(تسبیح من کووووو چرا دزدیدینش توله گربه هاااا اعتراف کنید وگرنه با همین دمپاییام🩴میزنم پس کلتونااا)
دخترک گفت«چ..چی...می...میدونی منم ازت...»
که حرف دخترک با قرار گرفتن لب های خوش حالت پسر بر روی لب های صورتی رنگ دخترک نصفه ماند(کلا هیون دوست داره حرفشو قطع کنه😂👍😐)
دخترک فقط ایستاده بود،تکان نمیخورد،اعتراض نمی کرد و همراهی هم نمی کرد
اما کم اورد،چشمانش را بست و دستان سفید و ظریفش را دور گردن پسر حلقه کرد،پسر پهلو های دخترک را با دو دست گرفت و بدن هایشان را به یکدیگر چسباند و عمیق تر شروع به مکیدن لب های دخترک کرد
پس از ¹دقیقه با نفس زدن از یکدیگر جدا شدند که دخترک گفت«چقد خوبه که هم اتاقیتم»
پسر گفت«صبر کن بقیه بخوابن کاری میکنم از هم اتاقی بودنم لذت ببری»(تسبیح من کووووو چرا دزدیدینش توله گربه هاااا اعتراف کنید وگرنه با همین دمپاییام🩴میزنم پس کلتونااا)
۵.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.