وقتی کسی که عاشقش بودی قلدرت بود اما....
last part
_ا...ات
با صدای لینو برای لحظه ای لرزیدی.....نمیدونستی باید چیکار کنی
×ب...برو...از اینجا برو
_ات...درو باز کن لطفا
×چ..چی؟ من این کارو نمیکنم
_بهت گفتم درو باز کن....میتونیم با حرف زدن حلش کنیم..لطفا ات ، خواهش میکنم
میخواستی درو باز کنی...دستتو به سمت دستگیره ی در بردی
ولی....
دستتو کشیدی
×م..من این کارو نمیکنم
_باشه...خودم درو باز میکنم
یهو دیدی در با قدرت باز شد....لینو رو با عصبانیت جلوی خودت دیدی
×م..من
با کاری که لینو کرد توی شک فرو رفتی
پسرک توی بغلت با گریه لب زد :
_من....من معذرت میخوام...منو ببخش ات
×ل..لینو
_معذرت..هق..میخوام
لبخندی زدی....دستتو به سمت سر پسرک بردی و اروم نوازشش میکردی
×هیش...چیزی نشده..مهم نیست
_من...
×مهم نیست لینوشی
لینو با سرعت از بغلت دراومد و لباستو بالا کشید....با دیدن کبودی های بدنت دوباره گریش شدت گرفت و شروع به گریه کرد....
توی بغلش رفتی...
_ب..ببخشید ات که به این وضع افتادی
×هیش همه اشتباه میکنن
_م..من بهشون نگفتم این کارو بکنن
×چ..چی؟
_من بهشون نگفتم.....مگه هنوزم برات قلدری میکنن ؟
×خوب...اره
لبخند تلخی زد....
_میدونم باهاشون چیکار ک....
حرفش با کاری که کردی نصفه نیمه موند....
لباشو اروم مک میزدی...پسرک هم تورو همراهی میکرد...
الان توی اون لحظه....شما داشتید بهترین خاطره ی عمرتون رو میساختین...
the end...
*seta
_ا...ات
با صدای لینو برای لحظه ای لرزیدی.....نمیدونستی باید چیکار کنی
×ب...برو...از اینجا برو
_ات...درو باز کن لطفا
×چ..چی؟ من این کارو نمیکنم
_بهت گفتم درو باز کن....میتونیم با حرف زدن حلش کنیم..لطفا ات ، خواهش میکنم
میخواستی درو باز کنی...دستتو به سمت دستگیره ی در بردی
ولی....
دستتو کشیدی
×م..من این کارو نمیکنم
_باشه...خودم درو باز میکنم
یهو دیدی در با قدرت باز شد....لینو رو با عصبانیت جلوی خودت دیدی
×م..من
با کاری که لینو کرد توی شک فرو رفتی
پسرک توی بغلت با گریه لب زد :
_من....من معذرت میخوام...منو ببخش ات
×ل..لینو
_معذرت..هق..میخوام
لبخندی زدی....دستتو به سمت سر پسرک بردی و اروم نوازشش میکردی
×هیش...چیزی نشده..مهم نیست
_من...
×مهم نیست لینوشی
لینو با سرعت از بغلت دراومد و لباستو بالا کشید....با دیدن کبودی های بدنت دوباره گریش شدت گرفت و شروع به گریه کرد....
توی بغلش رفتی...
_ب..ببخشید ات که به این وضع افتادی
×هیش همه اشتباه میکنن
_م..من بهشون نگفتم این کارو بکنن
×چ..چی؟
_من بهشون نگفتم.....مگه هنوزم برات قلدری میکنن ؟
×خوب...اره
لبخند تلخی زد....
_میدونم باهاشون چیکار ک....
حرفش با کاری که کردی نصفه نیمه موند....
لباشو اروم مک میزدی...پسرک هم تورو همراهی میکرد...
الان توی اون لحظه....شما داشتید بهترین خاطره ی عمرتون رو میساختین...
the end...
*seta
۱۰.۷k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.