پارت 14

پارت 14
کوک ویو:صدای پچ پچ بچها میومد اهمیت ندادم به سمت ماشین رفتم و ات رو بردم گذاشتم تو ماشین و راه افتادم سمت عمارتم ( کوک تنها زندگی میکنه چون مامان و بابام امریکان )
تا رسیدم ات رو گذاشتم روی تختم و زنگ زدم به دکتر تا بیاد
،،5 مین بعد،،
دینگ دینگ
کوک :سلام لطفا عجله کنید
دکتر :سلام کجان
کوک :اونجاست( اشاره به در مشکی )
ادمین :دکتر به سمت اتاق رفت و کوک هم پشت دکتر وارد شد دکتر ات رو معاینه کرد و بهش سرم زد
کوک:دکتر حالش چطوره ( نگران)
دکتر:حالش خوبه بهش سرم زدم تبش رو میاره پایین دارو هاش هم گذاشتم اونجا و اینکه باید مایعات بخوره و استراحت کنه وگرنه حالش بد تر میشه
کوک :ممنون فقط کی به هوش میاد
دکتر:سرمش تموم شده الان ناست که به هوش بیاد
ادمین:کوک دکتر رو به سمت در همراهی میکنه
کوک ویو:رفتم براش سوپ درست بکنم
ات ویو:با یه گلو درد شدید بیدار شدم تار میدیدم چند بار پلک زدم بهتر شد دیدم روی یه تخت دو نفره توی یه اتاق مشکی ام ترسیدم بلند شو دم در و باز کردم رفتم پایین دیدم کوک توی اشپز خونه است تا منو دید گفت
کوک:ات حالت خوبه؟ بیدار شدی؟
ات: ...............

..................................

شرط پارت بعدی :10 لایک 25 کامنت