باح باح پارت ۶ 🤚😔
لیان: شوخیت گرفته
کوک: وقتی جرعت نداری الکی سعی نکن با من دعوا کنی
*سکوت*
ا/ت: پس تو بودی که برای ما ساعت گذاشتی اره؟
کوک: اره دیگه شما ۲تا گشادتر از این حرف ها هستین بگیرین بخوابین🤌
*رفت*
ا/ت: تو عقلت رو از دست دادی؟ اگه بلای سرت بیاره چی باهاش دعوا نگیر
لیان: خب منم همینکارو کردم عهههه
ا/ت: خفه شو فقط بخواب
لیان: من که نمیتونم بمونم الان باید برم
ا/ت: چرا اخه
لیان: تو یاد رفته ها من پلیسم امروز شیفت منه
ا/ت: تو مطمئنی کوم میزاره بری؟
لیان: چرا نزاره هاااااا اون تورو خریده نه منو
ا/ت: آروم باش حالا
لیان: خدافظ
ا/ت: آخه صبر......
*لیان رفت*
درحال بیرون رفتن از عمارت بود که بنگچان اونو دید و اومد پیشش
بنگچان: کجا میری
لیان: به تو چه آخه
بنگچان: زبون واسه من نریز کوک نمیزاره بری
لیان: چرا مگه اون صاحب منه؟ اون ا/ت رو خریده نه منو
بنگچان: هه تو پلیسی و فهمیدی ما دیشب کجا بودیم فکرکردی میزاره بری اگه هم بری میاد پیدات میکنه اونوقت هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
لیان: منظورت چیه هااااا من اصلا نمیدونم شما دیشب چیکار کردی ولی الان که گفتی میرم سراغش و بعد پدر تو و کوک رو درمیارم تا دیگه یادتون باشه همه برده ی شما نیستن
بنگچان: جرعت اینکارو نداری
لیان: حالا میبینی دارم یا نع *رفت سمت ماشینش
بنگچان: این آخرین هشدار من بود ^داد
لیان: هشدار لازم نیست من خودم مامور دولتم^داد *سوار ماشین شد و رفت
ویو لیان:
وای خدا حالا چیکار کنم الان این حرف هارو زدم نیان منو بگیرن برن بکشن
نه فکر نکنم من که ا/ت نیستم میرم همچی رو به افسر میگم اونم کمکم میکنه بعد ا/ت هم از دست این دیونه ها نجات پیدا میکنه اره من نمیترسم
ویو بنگچان:
رفت پیش کوک و براش تعریف کرد که چی شده
کوک: منو تحدید میکنه هع یادش رفته من کیم😔🤣
نه بابا این اهل اینکارا نیست ولی کله شقه خیلی
کوک: اصلا لازم نیست نگران چیزی باشم میسپارم به جیمین اون حل میکنه
بنگچان: حالا چرا جیمین
کوک: چون بقیه سرشون شلوغه ماموریت دارن جیمین کار خاصی نداره
بنگچان: نمیشه من خودم حلش کنم؟
کوک: باشع هرطور دوست داری به هر حال برای من فرقی نداره در هر صورت
بقیه پارت بعد🤝
غلط املایی دیدی گردن نمیگرم 🎀
شرایط؟ ۴۵ کامنت& ۲۰ تا لایک😐🤘
کوک: وقتی جرعت نداری الکی سعی نکن با من دعوا کنی
*سکوت*
ا/ت: پس تو بودی که برای ما ساعت گذاشتی اره؟
کوک: اره دیگه شما ۲تا گشادتر از این حرف ها هستین بگیرین بخوابین🤌
*رفت*
ا/ت: تو عقلت رو از دست دادی؟ اگه بلای سرت بیاره چی باهاش دعوا نگیر
لیان: خب منم همینکارو کردم عهههه
ا/ت: خفه شو فقط بخواب
لیان: من که نمیتونم بمونم الان باید برم
ا/ت: چرا اخه
لیان: تو یاد رفته ها من پلیسم امروز شیفت منه
ا/ت: تو مطمئنی کوم میزاره بری؟
لیان: چرا نزاره هاااااا اون تورو خریده نه منو
ا/ت: آروم باش حالا
لیان: خدافظ
ا/ت: آخه صبر......
*لیان رفت*
درحال بیرون رفتن از عمارت بود که بنگچان اونو دید و اومد پیشش
بنگچان: کجا میری
لیان: به تو چه آخه
بنگچان: زبون واسه من نریز کوک نمیزاره بری
لیان: چرا مگه اون صاحب منه؟ اون ا/ت رو خریده نه منو
بنگچان: هه تو پلیسی و فهمیدی ما دیشب کجا بودیم فکرکردی میزاره بری اگه هم بری میاد پیدات میکنه اونوقت هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
لیان: منظورت چیه هااااا من اصلا نمیدونم شما دیشب چیکار کردی ولی الان که گفتی میرم سراغش و بعد پدر تو و کوک رو درمیارم تا دیگه یادتون باشه همه برده ی شما نیستن
بنگچان: جرعت اینکارو نداری
لیان: حالا میبینی دارم یا نع *رفت سمت ماشینش
بنگچان: این آخرین هشدار من بود ^داد
لیان: هشدار لازم نیست من خودم مامور دولتم^داد *سوار ماشین شد و رفت
ویو لیان:
وای خدا حالا چیکار کنم الان این حرف هارو زدم نیان منو بگیرن برن بکشن
نه فکر نکنم من که ا/ت نیستم میرم همچی رو به افسر میگم اونم کمکم میکنه بعد ا/ت هم از دست این دیونه ها نجات پیدا میکنه اره من نمیترسم
ویو بنگچان:
رفت پیش کوک و براش تعریف کرد که چی شده
کوک: منو تحدید میکنه هع یادش رفته من کیم😔🤣
نه بابا این اهل اینکارا نیست ولی کله شقه خیلی
کوک: اصلا لازم نیست نگران چیزی باشم میسپارم به جیمین اون حل میکنه
بنگچان: حالا چرا جیمین
کوک: چون بقیه سرشون شلوغه ماموریت دارن جیمین کار خاصی نداره
بنگچان: نمیشه من خودم حلش کنم؟
کوک: باشع هرطور دوست داری به هر حال برای من فرقی نداره در هر صورت
بقیه پارت بعد🤝
غلط املایی دیدی گردن نمیگرم 🎀
شرایط؟ ۴۵ کامنت& ۲۰ تا لایک😐🤘
۱.۲k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.