وقتی باهم دعوا میکنید.......
شخصیت ها:
ا/ت
جونگ کوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژانر: عاشقانه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بریم برا فیک:
از زبان ا/ت
از خواب پریدم. دیدم جونگ کوک نیست مثل همیشه رفته سرکار رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم بالا بستم یه لباس کیوت راحتی برداشتم(عکسش میزارم)
رفتم صبحونه خوردم. حوصلم سر رفته بود برا همین تصمیم گرفتم فیلم ببینم
.....................................................................................................یک ساعت بعد..... ♥
فیلمم تموم شد براهمین به کوک زنگ زدم چون الان وقت ناهار بود تا الان باید میومد.
بوق بوق..............
الو کوکی؟(الو الو خداا کرم ریزی ادمین😂)
الو سلام ا/ت(باحالت سرد)
سلام کوکی چخبر کی میای پس؟
ا/ت من کارم دارم سرم شلوغه دیر میام(سردی)
باش پس خدافظ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمیدونم چرا انقدر باهام سرد شده؟
حالاهرچی اصلا درکش نمیکنم من که کاریش نکردم.
رفتم ناهار خوردم.ساعت نزدیک به ۶ بود رفتم پیش مینجی(دوس صمیمی ا/ت)
تق تق مثلن صدا در😂
(علامت ا/ت ☆ علامت مینجی+)
+عه وا ا/ت بیا تو؟
☆سلام مینجی شرمنده یهویی امدم
+نه بابا این چه حرفیه گمشو تعریف کن انگار یه چیزی با حالت خنده
☆اره
+خو؟
☆جونگ کوک چند روزه سرد شده باهام اما من کاری نکردم نمیدونم چراا(باحالت بغض)
+اشکال نداره درست میشه گریه نکن شاید سرش شلوغه خستس..(از این حرفا دیگه) 😂
از زبان مینجی:
داشتم فیلم میدیدم که صدا در امد امد...
دیدم ا/ت حالش خوب نبود برا همین دوتا ویسکی اوردم گفتم باهم بخوریم
☆انگار قراره خوش بگذره نه؟
+اره هار هار هار 😂
از زبان ا/ت
امدیم با مینجی کلی مس*ت کردیم
به خودم امدم دیدم ساعت یکه
واتتتتت مینجیییییی ساعت 1 شبهههه
+خوب چیه مــگه؟
☆من باید برم دیگههه
+خو بمون
☆نه مرسی خدافظ
+بای
✨ـــــــــــــــــــــــــــــــ چند مینی بعدـــــــــــــــــــ✨
رسیدم خونع هوشیار بودم اما حالمم زیاد اوکی نبود
قیافه اخمو کوک دیدم
از زبان کوک:
رسیدم خونه دیدم ا/ت نیست ساعت یک شد نیومد میخواستم به مینجی زنگ بزنم که صدا کلید شنیدم از خستگی زیاد نفهمیدم چیکار میکنم تمام عصبانیتم را سرش خالی کردم اما معلوم بود مس*ت کرده. و اونم معلوم بود باکی مینجی
یااا ا/ت معلوم هست این موقع شب کجایییییی ییی(باداد)
چراداد میزنی پیش مینجی بودم
انقدر نق زد که دیـــــــگه خسته شدم و هرچی حرف داشتم بش گفتم
یاااا تو حتا برامن وقت نمیزاریییییی صبح میری اخر شبب میاییی منم زنتت (بغض)
یهو یچیزه نرم را رو لبم حس کردم
دیدم کوک منو داره می*بوسه منم ناخداگاه دستم دورش حلقه کردم
وحشیانه بو*سم میکردم
منو بغلم کرد انداختم رو تخت کمکم لباسام در او*رد و...
ـــــــــــــ بقیش با ذهن مریض خودتون 😂ـــــــــ
وبعد شب عالی سپری کردند 💖✨
تمامممم 💋❤
لایک و
فالو فراموش نشه بایییــــــــــــــی💜✨
ا/ت
جونگ کوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژانر: عاشقانه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بریم برا فیک:
از زبان ا/ت
از خواب پریدم. دیدم جونگ کوک نیست مثل همیشه رفته سرکار رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم بالا بستم یه لباس کیوت راحتی برداشتم(عکسش میزارم)
رفتم صبحونه خوردم. حوصلم سر رفته بود برا همین تصمیم گرفتم فیلم ببینم
.....................................................................................................یک ساعت بعد..... ♥
فیلمم تموم شد براهمین به کوک زنگ زدم چون الان وقت ناهار بود تا الان باید میومد.
بوق بوق..............
الو کوکی؟(الو الو خداا کرم ریزی ادمین😂)
الو سلام ا/ت(باحالت سرد)
سلام کوکی چخبر کی میای پس؟
ا/ت من کارم دارم سرم شلوغه دیر میام(سردی)
باش پس خدافظ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمیدونم چرا انقدر باهام سرد شده؟
حالاهرچی اصلا درکش نمیکنم من که کاریش نکردم.
رفتم ناهار خوردم.ساعت نزدیک به ۶ بود رفتم پیش مینجی(دوس صمیمی ا/ت)
تق تق مثلن صدا در😂
(علامت ا/ت ☆ علامت مینجی+)
+عه وا ا/ت بیا تو؟
☆سلام مینجی شرمنده یهویی امدم
+نه بابا این چه حرفیه گمشو تعریف کن انگار یه چیزی با حالت خنده
☆اره
+خو؟
☆جونگ کوک چند روزه سرد شده باهام اما من کاری نکردم نمیدونم چراا(باحالت بغض)
+اشکال نداره درست میشه گریه نکن شاید سرش شلوغه خستس..(از این حرفا دیگه) 😂
از زبان مینجی:
داشتم فیلم میدیدم که صدا در امد امد...
دیدم ا/ت حالش خوب نبود برا همین دوتا ویسکی اوردم گفتم باهم بخوریم
☆انگار قراره خوش بگذره نه؟
+اره هار هار هار 😂
از زبان ا/ت
امدیم با مینجی کلی مس*ت کردیم
به خودم امدم دیدم ساعت یکه
واتتتتت مینجیییییی ساعت 1 شبهههه
+خوب چیه مــگه؟
☆من باید برم دیگههه
+خو بمون
☆نه مرسی خدافظ
+بای
✨ـــــــــــــــــــــــــــــــ چند مینی بعدـــــــــــــــــــ✨
رسیدم خونع هوشیار بودم اما حالمم زیاد اوکی نبود
قیافه اخمو کوک دیدم
از زبان کوک:
رسیدم خونه دیدم ا/ت نیست ساعت یک شد نیومد میخواستم به مینجی زنگ بزنم که صدا کلید شنیدم از خستگی زیاد نفهمیدم چیکار میکنم تمام عصبانیتم را سرش خالی کردم اما معلوم بود مس*ت کرده. و اونم معلوم بود باکی مینجی
یااا ا/ت معلوم هست این موقع شب کجایییییی ییی(باداد)
چراداد میزنی پیش مینجی بودم
انقدر نق زد که دیـــــــگه خسته شدم و هرچی حرف داشتم بش گفتم
یاااا تو حتا برامن وقت نمیزاریییییی صبح میری اخر شبب میاییی منم زنتت (بغض)
یهو یچیزه نرم را رو لبم حس کردم
دیدم کوک منو داره می*بوسه منم ناخداگاه دستم دورش حلقه کردم
وحشیانه بو*سم میکردم
منو بغلم کرد انداختم رو تخت کمکم لباسام در او*رد و...
ـــــــــــــ بقیش با ذهن مریض خودتون 😂ـــــــــ
وبعد شب عالی سپری کردند 💖✨
تمامممم 💋❤
لایک و
فالو فراموش نشه بایییــــــــــــــی💜✨
۱۹.۸k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.