سقوط یک فرشته
سقوط یک فرشته
ساعت 4:27 دقیقه خسته از شیفتهای متوالی زمانی که اشتباهی بزرگ مرا بلعید.
در این زمان بر بالین دختری رفتم که در یک ماه گذشته غذا و اب او شده بود تزریغ سرم به خانواده او گفتم مشکل او چیست گفتن هیچ مشکل جسمانی ندارد فقط چند ماهی است که مشکلات روحی دارد الان از خوردن دارو افتاده.
وارد اتاق او شدم که با سرمایی خالی از انرژی دختری لاغر و نحیف که هیچی جز پوست استخوان نمونده بود رو مانند جسمی بی روح ایستاده، بهش گفتم مشکلت چیه حدیث جان
با صدایی مبهم و مردانه جوابم رو داد که مشکلش من هستم خواست که او را تنها بگزارم . امپول های ارامبخش رو داخل سرنگ کردم و گفتم باید به او تزریغ کنم او گفت همین گفتم باید ارام بخوابی دارو رو تزریغ کردم او پس از تزرریق وریدی او با حالت خوابیدن با صدای ارام و صدای مهربان دخترانه اش ازم کمک خواست. او رو به بیمارستان بردم چند روز بعد ماموریت خورد همان اپارتمان رفتم اما حدیث لبه پرتگاه گفتم بیا پایین تا کمکت کنم حرف باهات بزنم ،گفت با خنده که تو دیگه نمیتونی، یکی از اون پایین صدا کرد بابا بنداز خودتو دیگه خسته شدیم از انتظار ، رو به من گفت من تسخیر شدم و الانم شیطان منو صدا کرد باید برم .
http://uupload.ir/filelink/cHLKiL6MewHw/5bb0_heather_nova_-_gloomy_sunday.mp3 #دورگها
ساعت 4:27 دقیقه خسته از شیفتهای متوالی زمانی که اشتباهی بزرگ مرا بلعید.
در این زمان بر بالین دختری رفتم که در یک ماه گذشته غذا و اب او شده بود تزریغ سرم به خانواده او گفتم مشکل او چیست گفتن هیچ مشکل جسمانی ندارد فقط چند ماهی است که مشکلات روحی دارد الان از خوردن دارو افتاده.
وارد اتاق او شدم که با سرمایی خالی از انرژی دختری لاغر و نحیف که هیچی جز پوست استخوان نمونده بود رو مانند جسمی بی روح ایستاده، بهش گفتم مشکلت چیه حدیث جان
با صدایی مبهم و مردانه جوابم رو داد که مشکلش من هستم خواست که او را تنها بگزارم . امپول های ارامبخش رو داخل سرنگ کردم و گفتم باید به او تزریغ کنم او گفت همین گفتم باید ارام بخوابی دارو رو تزریغ کردم او پس از تزرریق وریدی او با حالت خوابیدن با صدای ارام و صدای مهربان دخترانه اش ازم کمک خواست. او رو به بیمارستان بردم چند روز بعد ماموریت خورد همان اپارتمان رفتم اما حدیث لبه پرتگاه گفتم بیا پایین تا کمکت کنم حرف باهات بزنم ،گفت با خنده که تو دیگه نمیتونی، یکی از اون پایین صدا کرد بابا بنداز خودتو دیگه خسته شدیم از انتظار ، رو به من گفت من تسخیر شدم و الانم شیطان منو صدا کرد باید برم .
http://uupload.ir/filelink/cHLKiL6MewHw/5bb0_heather_nova_-_gloomy_sunday.mp3 #دورگها
۱.۸k
۰۳ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.