پارت دوم
هانول :با صدای زنگ ساعت بیدار شدم اه اه میخوام بخوابم وایی چقدر خوابم میاد با حرص پا شدم یه نگاه به ساعت انداختم ساعت ۶:۱۰. اوفففف باید ۷رستوران باشم
پا شدم رفتم یه دوش گرفتم موهامو سشوار کردم بعد دم اسبی بستم جلوی موهام که هاش بود ریختم رو صورتم یه شلوار جین آبی پوشیدم با تیشرت سفید کفش های کتونی رو پوشیدم کاپشن کتانی مشکیمو پوشیدم رفتم اتاق جونگ سو دیدم مثل خرس خوابیده پاهاشم از تخت اومده پایین رفتم تکونش دادم پاشو پاشو واست دیر میشه
جونگ سو:اه هانول بزار بخوابم
هانول:من اگه بیدارت نکنم اصلا پا نمیشی پاشو دگه هفت و نیم باید سر کار باشی
جونگ سو :……….
هانول :اوف عجب گیری کردیم پس خودت خاستی پاهاشو گرفتم از تخت انداختمش بیرون
:با تعجب داشت بهم نگاه میکرد
منم رفتم سمت در گفتم پا نشدی میام میزنمت
هانول :سریع رفتم سمت در
سونگ هو دایی:هانول بیا یه چیزی بخور
هانول :نه دایی من برم اتوبوسو از دست ندم
سونگ هو:اما چیزی نخوردی
هانول :تو راه میخورم
سونگ هو:باشه مراقب خودت باش
هانول :با عجله سمت خیابون رفتم اخیش زود رسیدم اتوبوس اومد سوار شدم یه نگاه به اطراف انداختم پر بود اه به این شانس به اطراف نگاه کردم چند دختر دبیرستانی باهم داشتن حرف میزدم جوری که همه می شنیدن
اولی:واییی یکی به جذابیت این کیم سو بین نگاه کنه اخه اینقدر کیوته میخوام از نزدیک ببینمش
دونی:اره الان توی سریال بازی میکنه داره همین ماه پخش میشه وای که چقدر هیجان دارم
هانول؛توی دلم گفتم این مردم چه حوصله ای دارن بخدا منی که فقط اهنگ ها ی بی تی اس گوش میدم چیزی دیگه نمیدونم اونقدر سرم شلوغ که حتی واسه خودم وقت ندارم برم یه فیلم نگاه کنم
اتوبوس ایستاد با فرار رفتم رسیدم رستوران (رستورانی من توش کار میکنم یه رستوران بزرگ فقط آدمای معروف میان اینجان )با سریع رفتم لباسامو عوض کردم اومدم سالن آدما کم کم اومدن منم شروع کردم به کار کردن
رئیس رستوران:هانول ساعت۳بعد از ظهر چند مهمون معروف میان اینجا خوب ازشو استقبال کنی
هانول:چشم اما اینا کین
رییس:آقای جونگ از شرکت …میان اینجان
هانول:اوکی
پا شدم رفتم یه دوش گرفتم موهامو سشوار کردم بعد دم اسبی بستم جلوی موهام که هاش بود ریختم رو صورتم یه شلوار جین آبی پوشیدم با تیشرت سفید کفش های کتونی رو پوشیدم کاپشن کتانی مشکیمو پوشیدم رفتم اتاق جونگ سو دیدم مثل خرس خوابیده پاهاشم از تخت اومده پایین رفتم تکونش دادم پاشو پاشو واست دیر میشه
جونگ سو:اه هانول بزار بخوابم
هانول:من اگه بیدارت نکنم اصلا پا نمیشی پاشو دگه هفت و نیم باید سر کار باشی
جونگ سو :……….
هانول :اوف عجب گیری کردیم پس خودت خاستی پاهاشو گرفتم از تخت انداختمش بیرون
:با تعجب داشت بهم نگاه میکرد
منم رفتم سمت در گفتم پا نشدی میام میزنمت
هانول :سریع رفتم سمت در
سونگ هو دایی:هانول بیا یه چیزی بخور
هانول :نه دایی من برم اتوبوسو از دست ندم
سونگ هو:اما چیزی نخوردی
هانول :تو راه میخورم
سونگ هو:باشه مراقب خودت باش
هانول :با عجله سمت خیابون رفتم اخیش زود رسیدم اتوبوس اومد سوار شدم یه نگاه به اطراف انداختم پر بود اه به این شانس به اطراف نگاه کردم چند دختر دبیرستانی باهم داشتن حرف میزدم جوری که همه می شنیدن
اولی:واییی یکی به جذابیت این کیم سو بین نگاه کنه اخه اینقدر کیوته میخوام از نزدیک ببینمش
دونی:اره الان توی سریال بازی میکنه داره همین ماه پخش میشه وای که چقدر هیجان دارم
هانول؛توی دلم گفتم این مردم چه حوصله ای دارن بخدا منی که فقط اهنگ ها ی بی تی اس گوش میدم چیزی دیگه نمیدونم اونقدر سرم شلوغ که حتی واسه خودم وقت ندارم برم یه فیلم نگاه کنم
اتوبوس ایستاد با فرار رفتم رسیدم رستوران (رستورانی من توش کار میکنم یه رستوران بزرگ فقط آدمای معروف میان اینجان )با سریع رفتم لباسامو عوض کردم اومدم سالن آدما کم کم اومدن منم شروع کردم به کار کردن
رئیس رستوران:هانول ساعت۳بعد از ظهر چند مهمون معروف میان اینجا خوب ازشو استقبال کنی
هانول:چشم اما اینا کین
رییس:آقای جونگ از شرکت …میان اینجان
هانول:اوکی
۳.۶k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.