قمار عشق(۳)
ته. و منم به کسی رحم نمی کنم جئون!
کوک.مثلا می خوای چی کار کنی قرار نیست که بکشیم!(لج و پوزخند)
که ته عصبی تر شد و کلتش رو در آورده و به سمت کوک گرفت
ته. به نظرم یه بار دیگه فکر بهم می گی ارباب یا.......
کوک از ترس رنگش گچ شده بود و بغض کرده بود انتطار همچین چیزی رو نداشت و دستای سردش رو کنار بدنش از ترس مشت کرده بود و با چشمایی که الان از بغض براق تر از مروارید شده بود به تهیونگ زول زده بود
ویو ته. نگاهاش باعث می شد آروم بشم و یه جورایی دلم واسش بسوزه داشتم حرص اون جانگ عوضی هم رو اون کوچولو در می یاوردم دستم رو آروم آوردم پایین و سرم رو انداختم پایین
ته.برو!(آروم و جدی)
کوک..............
ته.گفتم برو!(داد و جدی)
که کوک با ترس و تردید می ره بیرون و بدو بدو می ره سمت اتاقش و خودش رو می ندازه رو تخت و سعی می کنه آروم بشه
ویو ته. من چم شده بود؟ چرا.... چرا چشماش نظرم رو عوض کرد چرا دلم می خواست بغلش کنم و نوازشش کنم هوففف حتما به خاطر عصبانیت هستش مغزم قاطی کرده بهتره استراحت کنم و بخوابم!
فلش بک به فردا(کوک و ته کلا هم رو بعد اون بحث ندیدن)
ویو کوک. امروز باید حیاط رو تمیز می کردم وسایل رو برداشتم و رفتم سمت حیاط که دیدم سگ کوچولویی داره واسه خودش بپر بپر می کنه فکر کنم سگ کیم بود رفتم پیشش و کمی نازش کردم و بعدم مشغول تمیز کردن حیاط شدم که متوجه شدم سک کوچولوعه داره پارس می کنه برگشتن اون طرف که دیدم یه ون جلوی در وایستاده خواستم برم تو که یکی از پشت به سرم ضربه زد و بعدم سیاهی......
☆شرط . ۱۴ لایک☆
کوک.مثلا می خوای چی کار کنی قرار نیست که بکشیم!(لج و پوزخند)
که ته عصبی تر شد و کلتش رو در آورده و به سمت کوک گرفت
ته. به نظرم یه بار دیگه فکر بهم می گی ارباب یا.......
کوک از ترس رنگش گچ شده بود و بغض کرده بود انتطار همچین چیزی رو نداشت و دستای سردش رو کنار بدنش از ترس مشت کرده بود و با چشمایی که الان از بغض براق تر از مروارید شده بود به تهیونگ زول زده بود
ویو ته. نگاهاش باعث می شد آروم بشم و یه جورایی دلم واسش بسوزه داشتم حرص اون جانگ عوضی هم رو اون کوچولو در می یاوردم دستم رو آروم آوردم پایین و سرم رو انداختم پایین
ته.برو!(آروم و جدی)
کوک..............
ته.گفتم برو!(داد و جدی)
که کوک با ترس و تردید می ره بیرون و بدو بدو می ره سمت اتاقش و خودش رو می ندازه رو تخت و سعی می کنه آروم بشه
ویو ته. من چم شده بود؟ چرا.... چرا چشماش نظرم رو عوض کرد چرا دلم می خواست بغلش کنم و نوازشش کنم هوففف حتما به خاطر عصبانیت هستش مغزم قاطی کرده بهتره استراحت کنم و بخوابم!
فلش بک به فردا(کوک و ته کلا هم رو بعد اون بحث ندیدن)
ویو کوک. امروز باید حیاط رو تمیز می کردم وسایل رو برداشتم و رفتم سمت حیاط که دیدم سگ کوچولویی داره واسه خودش بپر بپر می کنه فکر کنم سگ کیم بود رفتم پیشش و کمی نازش کردم و بعدم مشغول تمیز کردن حیاط شدم که متوجه شدم سک کوچولوعه داره پارس می کنه برگشتن اون طرف که دیدم یه ون جلوی در وایستاده خواستم برم تو که یکی از پشت به سرم ضربه زد و بعدم سیاهی......
☆شرط . ۱۴ لایک☆
۸.۵k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.