خدای من !
خدای من !
اعتراف می کنم گاهی در پیچ و خم روزگار و رنج ها تو را نادیده گرفته ام
و وجودت در وجود کارهایم کم جلوه کرده
آنوقت مـن ماندنم و تنهایی و ترسهایم
درها دیوار می شد به رویـم و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس
ولی تو هر بار از عشق بی پایانت به من آنچنان تابیدی و نور دادی که من شرمسارتر و مشتاق تر و مخلص تر از همیشه به درگاهت بازگشتم و با چشمانی گریان فریاد زدم
الهی ! تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام می کند و مرا در شب ها تاریک دنیا بی سرپناه نمی گذارد پس مرا به حال زارم رها نکن و پر رنگ تر از همیشه به روز و شب دلـم بتاب !
اعتراف می کنم گاهی در پیچ و خم روزگار و رنج ها تو را نادیده گرفته ام
و وجودت در وجود کارهایم کم جلوه کرده
آنوقت مـن ماندنم و تنهایی و ترسهایم
درها دیوار می شد به رویـم و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس
ولی تو هر بار از عشق بی پایانت به من آنچنان تابیدی و نور دادی که من شرمسارتر و مشتاق تر و مخلص تر از همیشه به درگاهت بازگشتم و با چشمانی گریان فریاد زدم
الهی ! تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام می کند و مرا در شب ها تاریک دنیا بی سرپناه نمی گذارد پس مرا به حال زارم رها نکن و پر رنگ تر از همیشه به روز و شب دلـم بتاب !
۱.۹k
۰۴ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.