زمانی که تورا دیدم. part 3

عااا میگم...
ا.ت:سلام کوکی
کوک تو دلش:هییی قلب انقد تند نزنننن
کوک:عاا....می....میگم میاین امروز بریم بیرون چارتایی؟
ا.ت:عااا ببخشید امروز باید درس بخونم
کوک:اها باشه پس نمیریم
ا.ت:نه شما خودتون برین کاری بم نداشته باشین
کوک:نه خو چارتایی خوبه که مث اینکه الان موقش نی ببخشید مزاحمت شدم
ا.ت:خواهش میکنم بای
کوک:بای
زنگ زدم اوجین
کوک:الو اوجین ا.ت گفت درس داره امرو نمیاد ماهم نریم دیگ
اوجین:اره بدون ا.ت جونم خوش نمیگذره
کوک:ببخشید؟
اوجین:گفتم بدون ا.ت جونم خوش نمیگذره
کوک:اره راس میگی قلبم باید درس بخونه خب دیگ منم برم درس بخونم بای
گوشیو قطع کردم
ویو اوجین
اییییی خدااااا چرا اون همیشه یه پله ا من بالاترههههه
خسته شدم دیگهههههه .
فهمیدم
فردا با ا.ت قرار میزارم ولی بش نمیگم که دوسش دارم فقط در حد قرار تا کوکو بسوزونممم ارهههههه
سلنا پشت سرش:با کی قرار بزاری گوساله(گوش اوجینو میگیره)
اوجین:هی هی هی غلط کردم ولم کننننن آیییییییی
سلنا:صدبار بت گفتم بیخیال ا.ت شو
اوجین:چرا خب مگه من دل ندارم
سلنا:چون دوستیمون تغییر میکنه
اوجین:با من ازدواج نکنه با کی کنه
سلنا:معلومه جونگکوک اصا از اولشم برازنده هم بودن خدااا خیلی عالی میشه 🤩
اوجین:هیییی اسم اون بیشعورو جلوم نیار
سلنا:گو نخور بابا درستو بخون فردا اخراج نشی😂
اوجین:😐
سلنا:هاننن چتههه
اوجین:هیچی هیچی 😧
سلنا:😒
ویو ا.ت
داشتم درس میخوندم که یهو...