رمان عشق یا خانواده پارت ۵۳
که رسیدیم خونه خیلی سریع از ماشین پیاده شدم و وسایل رو برداشتم و رفتم اونور...*شت!داشتم میترکیدم چرا اینقدر باد کردی لعنتی آخه*
ا/ت:حالت خوبه؟!
تهیونگ:آره من خوبم بیا بریم داخل
"ویو ا/ت"
توی ماشین خواب بودم که با صدای در ماشین بیدار شدم تهیونگ تو بیرون به دیوار تکیه داده بود انگار حالش خوب نبود چرا همچین میکنه
رفتم پایین به خونه هم رسیده بودم
ا/ت:حالت خوبه؟!
تهیونگ:آره من خوبم بیا بریم داخل
ا/ت اوکی
مستقیم رفتم داخل اتاق که تهیونگ هم اومد
ا/ت :حتما خسته ی خدمتکارا هنوز نیومدن تو استراحت کن میرم آشپزی کنم گشنمه
تهیونگ:اوکی وقتی غذا آماده شد میشه به من هم بگی؟
ا/ت:حتما
تهیونگ :ممنون
لباسام رو عوض کردم و رفتم پایین تا آشپزی کنم
ا/ت:خب بزار ببینم چی داریم ...
فندوقم تو چی میخوای (منظورم بچه هست)
یهو دلم جاجانمیونگ خواست
ا/ت :انگار فندوق کوچولوم جاجانمیونگ خواسته اوکی درست میکنم
شروع به آشپزی کردم
"ویو تهیونگ "
یه دوش گرفتم و لباسام رو عوض کردم*چرا هنوز باد کردی*
شروع به ماساژ دادنش کردم اینجوری کم کم بادش میخوابه که دیدم...
ادامه دارد
ا/ت:حالت خوبه؟!
تهیونگ:آره من خوبم بیا بریم داخل
"ویو ا/ت"
توی ماشین خواب بودم که با صدای در ماشین بیدار شدم تهیونگ تو بیرون به دیوار تکیه داده بود انگار حالش خوب نبود چرا همچین میکنه
رفتم پایین به خونه هم رسیده بودم
ا/ت:حالت خوبه؟!
تهیونگ:آره من خوبم بیا بریم داخل
ا/ت اوکی
مستقیم رفتم داخل اتاق که تهیونگ هم اومد
ا/ت :حتما خسته ی خدمتکارا هنوز نیومدن تو استراحت کن میرم آشپزی کنم گشنمه
تهیونگ:اوکی وقتی غذا آماده شد میشه به من هم بگی؟
ا/ت:حتما
تهیونگ :ممنون
لباسام رو عوض کردم و رفتم پایین تا آشپزی کنم
ا/ت:خب بزار ببینم چی داریم ...
فندوقم تو چی میخوای (منظورم بچه هست)
یهو دلم جاجانمیونگ خواست
ا/ت :انگار فندوق کوچولوم جاجانمیونگ خواسته اوکی درست میکنم
شروع به آشپزی کردم
"ویو تهیونگ "
یه دوش گرفتم و لباسام رو عوض کردم*چرا هنوز باد کردی*
شروع به ماساژ دادنش کردم اینجوری کم کم بادش میخوابه که دیدم...
ادامه دارد
۱۹.۲k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.