وانشات تهیونگ پارت اخر من برمیگردم:)
پرش زمانی سه روز بعد
یعو از خواب پریدم دیدم ته کنارم نیست خونه بودم دیدم یکی داره در میزنه دویدم پایین در رو باز کردم جک بود
جک(خدمات تهیونگ رو انجام میداد)
جک:سلام خانم امروز اقا رفتن المان
ات:یعنی چی چرا خبر ندارم؟؟؟
جک:خانم حالتون خوبع؟
جک:شما و اقا حدود دو ماهه ازم هم جدا شدید
ات:چییییی
بیهوش شدم
جک ویو
خب خانم ات بیهوش شد زنگ به اقای کیم زدم
ته:بله جک
جک:اقا خانم غش کرد
ته:واده فاک
جک:بیاروش خونتون
ته:اره بیار
خانم رو بلند کردم و گذاشتم تو ماشین و حرکت کردم سمت عمارت اقا
ته ویو
رفتم دم در ات رو بغل کردو بردمش تو اتاق
میکاپر:اقای کیم اگه حین ارایش بیدار شد چی؟
ته:مطمئنم ات تا وقتی که به دستاش اب نخوره بیدار نمیشه
میکاپر:باشه الان امادشون میکنیم
رفتم پایین کت و شلوارمو پوشیدم و صورتمو اصلاح کردن و کمی اسپری و نکات ریز رو تمیز کردم و رفتم دره عمارت منتظر موندم ات بیاد پایین
ات ویو
بیدار شدم دیدم توی لباس عروسم!
چییییی ارایشم کرده بودن یهو یکی در و باز کرد
خدمتکار:خانم اقای کیم پایین منتظره شما هستن
ات:باشه فقط یچیزی امروز چه روزیه؟
خدمتکار:خانم حالتون خوبه امروز روزه عروسیتونه
ات:با...باشه
بلند شدم رفتم پایین دیدم ته با کت و شلوار دم در منتظره سریع دویدم سمتش
ات:ته اینجا چه خبره
ته جلوم زانو زد و به انگشتر از تو کتش در اورد و جلوم گرفت
ته:ات تموم زندگیمو ازم گرفتی ولی یچیزی رو ازم نگرفتی اونم فامیلیه منه ایا حاضری کیم اته من شی؟
ات:بلههههه
دیدم یه جمعیت دست زدن جین اونجا داشت ادا در میورد که گریه میکنه از قیافش خندم گرفتم و دست براشون تکون دادم کوک داشت عر میزد لونا و لیا هم همینطور
که ته بغلم کرد و منو تو هوا چرخوند دیدم بچه دوییدم سمتمونو همو بغل کردیم انگار به تمام چیزایی که میخواستم رسیدم ولی این پایان قصه نبود...
فصل دو داره فعلا میریم تو کاره یه به رمان ندیمه ی عمارتی که کیف کنیم🙂😔
یعو از خواب پریدم دیدم ته کنارم نیست خونه بودم دیدم یکی داره در میزنه دویدم پایین در رو باز کردم جک بود
جک(خدمات تهیونگ رو انجام میداد)
جک:سلام خانم امروز اقا رفتن المان
ات:یعنی چی چرا خبر ندارم؟؟؟
جک:خانم حالتون خوبع؟
جک:شما و اقا حدود دو ماهه ازم هم جدا شدید
ات:چییییی
بیهوش شدم
جک ویو
خب خانم ات بیهوش شد زنگ به اقای کیم زدم
ته:بله جک
جک:اقا خانم غش کرد
ته:واده فاک
جک:بیاروش خونتون
ته:اره بیار
خانم رو بلند کردم و گذاشتم تو ماشین و حرکت کردم سمت عمارت اقا
ته ویو
رفتم دم در ات رو بغل کردو بردمش تو اتاق
میکاپر:اقای کیم اگه حین ارایش بیدار شد چی؟
ته:مطمئنم ات تا وقتی که به دستاش اب نخوره بیدار نمیشه
میکاپر:باشه الان امادشون میکنیم
رفتم پایین کت و شلوارمو پوشیدم و صورتمو اصلاح کردن و کمی اسپری و نکات ریز رو تمیز کردم و رفتم دره عمارت منتظر موندم ات بیاد پایین
ات ویو
بیدار شدم دیدم توی لباس عروسم!
چییییی ارایشم کرده بودن یهو یکی در و باز کرد
خدمتکار:خانم اقای کیم پایین منتظره شما هستن
ات:باشه فقط یچیزی امروز چه روزیه؟
خدمتکار:خانم حالتون خوبه امروز روزه عروسیتونه
ات:با...باشه
بلند شدم رفتم پایین دیدم ته با کت و شلوار دم در منتظره سریع دویدم سمتش
ات:ته اینجا چه خبره
ته جلوم زانو زد و به انگشتر از تو کتش در اورد و جلوم گرفت
ته:ات تموم زندگیمو ازم گرفتی ولی یچیزی رو ازم نگرفتی اونم فامیلیه منه ایا حاضری کیم اته من شی؟
ات:بلههههه
دیدم یه جمعیت دست زدن جین اونجا داشت ادا در میورد که گریه میکنه از قیافش خندم گرفتم و دست براشون تکون دادم کوک داشت عر میزد لونا و لیا هم همینطور
که ته بغلم کرد و منو تو هوا چرخوند دیدم بچه دوییدم سمتمونو همو بغل کردیم انگار به تمام چیزایی که میخواستم رسیدم ولی این پایان قصه نبود...
فصل دو داره فعلا میریم تو کاره یه به رمان ندیمه ی عمارتی که کیف کنیم🙂😔
۲۶.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.