P 7
برید حال کنید عجب ادمینی ام چهار تا پارت تو یه روز...
فلش بک فردا صبح
ات ویو
صبح با نوازشهای یکی از خواب پاشدم..
ته:بیدار شدی بیب؟
ات:چ چ چه اتفاقی افتاده؟چرا ما لختیم؟
ته:یکم فکر کن یادت بیاد..
ات:دیشب یادم افتاد...واییییییییییی نهههه.
ته:بیب بخواب دلتو ماساژ بدم..جین هم الان سوپ میاره..
ات:اونا هم ... ته:با هم نقشه ی اینکه تحریک کننده تو غذات بریزیم و کشیدیم😈
ات:یونگی و میکشمممم....
ته:دراز بکش بیب
ات:دراز کشیدم و تهیونگ آروم دلمو ماساژ میداد...
تق تق(صدای در)
تهیونگ:جینه،اینجا بشین من الان میام...
صدای جین و شنیدم..
جین:حال زنداداش خوبه؟این سوپ و بده بخوره...
ته:آره خوبه...جین:من رفتم
تهیونگ درو بست و اومد پیشم،از کمد یه لباس درآورد و داد بپوشم..پوشیدمش.ته:بیا بغلم بهت سوپ بدم.ات:خودم میخورم...
ته:نه من بهت میدم،منو کشوند بغلش و رو پاهاش نشوندتم،با قاشق بهم سوپ داد...
تهیونگ:وقتی رفتیم سئول، باید خرید عروسیمون و انجام بدیم..ات:ع عروسی؟
ته(با لحن ترسناک):آره،مشکلیه بیب؟
ات:ن نه
ته:خوبه...
همونجور که سوپ میخوردم احساس تهوع کردم..بدو بدو از رو پای تهیونگ بلند شدم و رفتم دستشویی اتاق،چند بار عق زدم که ته اومد دم در
ته:حالت خوبه؟
ات:آره..
ته:فک کنم اثر کرده..باید سریع فکر عروسی باشیم بیب
ات:یعنی من...
ته:فک کنم،ترتیبشو از قبل دادم،رفت سمت کمد کنار تخت و یه بیبی چک داد بهم....ته:جوابش.....مثبته😍
ات:واقعا؟
ته:آره،بریم بگیم به بچها...
اسلاید دو لباس ته، سه هم لباس ات
فلش بک فردا صبح
ات ویو
صبح با نوازشهای یکی از خواب پاشدم..
ته:بیدار شدی بیب؟
ات:چ چ چه اتفاقی افتاده؟چرا ما لختیم؟
ته:یکم فکر کن یادت بیاد..
ات:دیشب یادم افتاد...واییییییییییی نهههه.
ته:بیب بخواب دلتو ماساژ بدم..جین هم الان سوپ میاره..
ات:اونا هم ... ته:با هم نقشه ی اینکه تحریک کننده تو غذات بریزیم و کشیدیم😈
ات:یونگی و میکشمممم....
ته:دراز بکش بیب
ات:دراز کشیدم و تهیونگ آروم دلمو ماساژ میداد...
تق تق(صدای در)
تهیونگ:جینه،اینجا بشین من الان میام...
صدای جین و شنیدم..
جین:حال زنداداش خوبه؟این سوپ و بده بخوره...
ته:آره خوبه...جین:من رفتم
تهیونگ درو بست و اومد پیشم،از کمد یه لباس درآورد و داد بپوشم..پوشیدمش.ته:بیا بغلم بهت سوپ بدم.ات:خودم میخورم...
ته:نه من بهت میدم،منو کشوند بغلش و رو پاهاش نشوندتم،با قاشق بهم سوپ داد...
تهیونگ:وقتی رفتیم سئول، باید خرید عروسیمون و انجام بدیم..ات:ع عروسی؟
ته(با لحن ترسناک):آره،مشکلیه بیب؟
ات:ن نه
ته:خوبه...
همونجور که سوپ میخوردم احساس تهوع کردم..بدو بدو از رو پای تهیونگ بلند شدم و رفتم دستشویی اتاق،چند بار عق زدم که ته اومد دم در
ته:حالت خوبه؟
ات:آره..
ته:فک کنم اثر کرده..باید سریع فکر عروسی باشیم بیب
ات:یعنی من...
ته:فک کنم،ترتیبشو از قبل دادم،رفت سمت کمد کنار تخت و یه بیبی چک داد بهم....ته:جوابش.....مثبته😍
ات:واقعا؟
ته:آره،بریم بگیم به بچها...
اسلاید دو لباس ته، سه هم لباس ات
۱.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.