پارت ۲
ات ویو
داشتم گریه میکردم و برا خودم اهنگ میخوندم اما یه فکر داشتم منکه هیچ دوستی ندارم مامان و بابام هم ازم یه جورایی متنفرن پس چرا زندم اصن پس رفتم تو آشپزخونه و تیز ترین چاقو رو برداشتم و رفتم رو مبل گوشیمو در اوردم و یه ویس واسه بابام و یه همون ویسو برا مامانم فرستادم و گفتم :
مامان،بابا ببخشید که اضافی بودم فردا که برگردین دیگه من نیستم مامان ، بابا دارم میرم بخابم خابم میاد راسی تولدم مبارک شرط میبندم یادتون نبود پس شبخیر تو زندگی بعدی میبینمتون خدافس (گریه و خنده تلخ )
و تموم کردم
سوکیونگ ویو یه ویس از ات برام اومد وای خدای من یادم رفت تولدش بودددد امروز که برمیگردم بهش تبریک میگم و رراش یه کادوی خوب میگیرم حالا فلا بز ببینم چی میگه
نه دختر قشنگم عزیزکم به رئیسم زنگ زدم و یه پرواز سریع گرفتم وسایلم رو گزاشتم بمونه همکارم برام بیاره وقتشو ندارم گریه کنان به جین زنگ زدم و جواب داد
_الو عشقم
*الو هق جین هق بچمون هق ات برات چیزی هق نفرستاده ؟
_چ..چرا فرستاده چیزی شده؟چرا گریه میکنی؟
*گوش بده بهش
_قط کن اوکی صب کن
*هق باش
جین ویو
وقتی اون حرفا رو شنیدم قلبم آتیش گرفت دختر قشنگم هق چرا هق
سریع با اعضا صحبت کردم سریع یه بلیط گرفتم و رفتم اما اول زنک زدم به داداشم
_الو هق هیونگ
]جین چیزی شده؟
_لطفا برو خونمون ات رو نجات اون هق اون خودکشی کرده تروخدا زود باش
]باش باشه اروم باش دارم میرم ۵ دیقه دیگه اونجام
داشتم گریه میکردم و برا خودم اهنگ میخوندم اما یه فکر داشتم منکه هیچ دوستی ندارم مامان و بابام هم ازم یه جورایی متنفرن پس چرا زندم اصن پس رفتم تو آشپزخونه و تیز ترین چاقو رو برداشتم و رفتم رو مبل گوشیمو در اوردم و یه ویس واسه بابام و یه همون ویسو برا مامانم فرستادم و گفتم :
مامان،بابا ببخشید که اضافی بودم فردا که برگردین دیگه من نیستم مامان ، بابا دارم میرم بخابم خابم میاد راسی تولدم مبارک شرط میبندم یادتون نبود پس شبخیر تو زندگی بعدی میبینمتون خدافس (گریه و خنده تلخ )
و تموم کردم
سوکیونگ ویو یه ویس از ات برام اومد وای خدای من یادم رفت تولدش بودددد امروز که برمیگردم بهش تبریک میگم و رراش یه کادوی خوب میگیرم حالا فلا بز ببینم چی میگه
نه دختر قشنگم عزیزکم به رئیسم زنگ زدم و یه پرواز سریع گرفتم وسایلم رو گزاشتم بمونه همکارم برام بیاره وقتشو ندارم گریه کنان به جین زنگ زدم و جواب داد
_الو عشقم
*الو هق جین هق بچمون هق ات برات چیزی هق نفرستاده ؟
_چ..چرا فرستاده چیزی شده؟چرا گریه میکنی؟
*گوش بده بهش
_قط کن اوکی صب کن
*هق باش
جین ویو
وقتی اون حرفا رو شنیدم قلبم آتیش گرفت دختر قشنگم هق چرا هق
سریع با اعضا صحبت کردم سریع یه بلیط گرفتم و رفتم اما اول زنک زدم به داداشم
_الو هق هیونگ
]جین چیزی شده؟
_لطفا برو خونمون ات رو نجات اون هق اون خودکشی کرده تروخدا زود باش
]باش باشه اروم باش دارم میرم ۵ دیقه دیگه اونجام
۱۲.۷k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.