تکپارتی(درخواستی)
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#سونگمین
&وقتی عضو نهمی و مخفیانه..
علامت ا.ت÷ علامت سونگمین×
ویو یورآ(من)؛
با خستگی زیاد وارد راهرو بزرگ خوابگاهتون که انتهاش اتاق تو بود شده و قدم های آهسته ای برای رسیدن به اتاقت برداشتی ولی قبل اینکه قدم های بیشتر برداری در اتاق سونگمین که تو همین راهرو بود باز شدو با گرفتن مچ دستت متوقفت کرد و محکم تورو کشید که وارد اتاقش شدی و بعد ورودت درو بست و بعد قفل کردنش تورو محکم به در چسبوند و خودشو نزدیکت قرار داد توی حیرت زده تازه از شوک درامده و سونگمینو که برای اقدام به بوسه تا چهرت خم شده بودو با گذاشتن دستات به سینه اش و فشار دادن بهشون متوقفش کردی..
÷هی هی پسر داری چیکار میکنی؟
پوزخند زدو ادامه داد:میخوام طعم لبای دوست دخترمو بچشم،مشکلی هست؟
بعد اتمام حرفش دوباره اقدام به بوسه کرد که دوباره متوقفش کردی اینبار کلافه شدو با حالت جدی ادامه داد:اذیتم نکنو همراهی کن بیبی و الا که..میتونم به زور ببوسمشون!
÷سونگمینی اینجا نمیشه..اگه یکی ببینمون چی؟
جدی و عصبی ادامه داد:چرند تحویلم نده..در قفله و کسی جز من و تو اینجا نیست!
خواستی حرفی بزنی که با گذاشته شدن لباش به لبات متوقفت کرد که زود دوباره دست به کار شدی و سونگمینی که عمیق لباتو داشت میبوسید با هزار بدبختی از خودت فاصله دادی که صدا دار با لبای خیسش ازت جدا شد!
سونگمین اینبار با کلافگی و عصبانیت همراه با خماری که تو چشاش موج میزد دستاتو از سینش برداشتو بالای سرت قفل کرد!
×گفتم اذیتم نکن مگه نه..حالا وقتی پارت کردم آدم میشی بیبی گرل!
بعد اتمام حرفش لباتو با لباش وحشیانه به بازی گرفت و با دست خالیش مشغول به درآوردن لباس تنت کرد!
داخل پذیرای ویو اعضا😔؛
چانگبین رو به چانی که داشت دنبال هندزفریش میگشت کرد و گفت:بیا اینم بچه هات که تربیتشون کردی!
هیونجین که رو مبل داشت با گوشیش ور میرفت گفت:اینا کی میخوان اعتراف کنن با همن؟
فلیکس از آشپزخونه:نمازو ادامه بدن به زودی با حاملگیه ا.ت..
هان که داشت تلوزیون میدید گفت:از حق نگذریم..سونگمین کار بلده ها!
هیونجین:موافقم!
جونگین که از خواب تازه بیدار شده بود از اتاق به خاطر صدا های نماز خوندتون در امد و گفت:هیونگ این صدا های دست زدن از اتاق سونگمین هیونگ چیه میاد؟
لینو پوزخند زد و رو به جونگین گفت:بچه صدای دست زدن نیست سونگمین داره اتو به گ..
چان:لینووو خفه اون هنوز بچه است..
و این داستان ادامه دارد*
The end . . .
#درخواستی
#سونگمین
&وقتی عضو نهمی و مخفیانه..
علامت ا.ت÷ علامت سونگمین×
ویو یورآ(من)؛
با خستگی زیاد وارد راهرو بزرگ خوابگاهتون که انتهاش اتاق تو بود شده و قدم های آهسته ای برای رسیدن به اتاقت برداشتی ولی قبل اینکه قدم های بیشتر برداری در اتاق سونگمین که تو همین راهرو بود باز شدو با گرفتن مچ دستت متوقفت کرد و محکم تورو کشید که وارد اتاقش شدی و بعد ورودت درو بست و بعد قفل کردنش تورو محکم به در چسبوند و خودشو نزدیکت قرار داد توی حیرت زده تازه از شوک درامده و سونگمینو که برای اقدام به بوسه تا چهرت خم شده بودو با گذاشتن دستات به سینه اش و فشار دادن بهشون متوقفش کردی..
÷هی هی پسر داری چیکار میکنی؟
پوزخند زدو ادامه داد:میخوام طعم لبای دوست دخترمو بچشم،مشکلی هست؟
بعد اتمام حرفش دوباره اقدام به بوسه کرد که دوباره متوقفش کردی اینبار کلافه شدو با حالت جدی ادامه داد:اذیتم نکنو همراهی کن بیبی و الا که..میتونم به زور ببوسمشون!
÷سونگمینی اینجا نمیشه..اگه یکی ببینمون چی؟
جدی و عصبی ادامه داد:چرند تحویلم نده..در قفله و کسی جز من و تو اینجا نیست!
خواستی حرفی بزنی که با گذاشته شدن لباش به لبات متوقفت کرد که زود دوباره دست به کار شدی و سونگمینی که عمیق لباتو داشت میبوسید با هزار بدبختی از خودت فاصله دادی که صدا دار با لبای خیسش ازت جدا شد!
سونگمین اینبار با کلافگی و عصبانیت همراه با خماری که تو چشاش موج میزد دستاتو از سینش برداشتو بالای سرت قفل کرد!
×گفتم اذیتم نکن مگه نه..حالا وقتی پارت کردم آدم میشی بیبی گرل!
بعد اتمام حرفش لباتو با لباش وحشیانه به بازی گرفت و با دست خالیش مشغول به درآوردن لباس تنت کرد!
داخل پذیرای ویو اعضا😔؛
چانگبین رو به چانی که داشت دنبال هندزفریش میگشت کرد و گفت:بیا اینم بچه هات که تربیتشون کردی!
هیونجین که رو مبل داشت با گوشیش ور میرفت گفت:اینا کی میخوان اعتراف کنن با همن؟
فلیکس از آشپزخونه:نمازو ادامه بدن به زودی با حاملگیه ا.ت..
هان که داشت تلوزیون میدید گفت:از حق نگذریم..سونگمین کار بلده ها!
هیونجین:موافقم!
جونگین که از خواب تازه بیدار شده بود از اتاق به خاطر صدا های نماز خوندتون در امد و گفت:هیونگ این صدا های دست زدن از اتاق سونگمین هیونگ چیه میاد؟
لینو پوزخند زد و رو به جونگین گفت:بچه صدای دست زدن نیست سونگمین داره اتو به گ..
چان:لینووو خفه اون هنوز بچه است..
و این داستان ادامه دارد*
The end . . .
۲۴.۰k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.