کوچولوی من - پارت 5️⃣ -
کوچولوی من - پارت 5️⃣ -
ج : هوی مردک ، پیشنهاد میدم از اینجا بری ، وگرنه شلیک میکنم
؟؟ : چرا باید به حرفت...(به سمت کوک برمیگرده)
ج : (بهش شلیک میکنه)
یوری : چیکار کردیییی
ج : داشت بهت دست میزد..
یوری : تو زندگیم دخالت نکن (از اونجا خارج میشه)
یوری : دا یون ، ی ویسکی دیگه بیار
د.ی : چقد میخوری
یوری : گفتم بیاررر
د.ی : باشه
____
ویو ادمین
۲ ساعت گذشته بود و یوری خیلی مست کرده بود ، جوری که میتونست همرو به کشتن بده ، میخواست بره خونه که موقع رفتن پاش پیچ میخوره و میوفته زمین
____
ج : (میاد سمت یوری) حالت خوبه ؟
یوری : توام میخوای عین اونا بهم دست بزنی (خمار)
ج : خیلی خوردی ، چجوری میخوای بری خونه ؟
ته : ببرش توی ماشین الان میام
ج : باشه
ته: خب اقایون از دیدارتون مرخص میشیم باید بریم
؟؟ : حتما ، در باره اون پروژه ها ام فردا میایم خدمتتون
ته : باشه حتما
____
ویو ادمین
جونگ کوک یوری رو برد توی ماشین و خودشم کنارش نشست و بعد از گذشت چند مین تهیونگم اومد و راننده حرکت کرد که حدودا ۲۰ مین طول کشید که رسیدن خونه
بخاطر حجم زیادی که یوری مست شده بود موقع پیاده شدن میوفته روی جونگ کوک و تعجب میکنه ، جونگ کوک براید بغلش میکنه و میبرتش توی عمارت و توی اتاق خودش میخوابونتش روی تخت
____
ته : هی چیکار میکنی
ج : چیکار میکنم ؟
ته : چرا یوری باید پیش تو باشه ؟ که البته واسم مهم نیست
ج : پیش تو باشه که معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد (خنده)
ته : خیل خب چرت و پرت نگو خیلی خستمه میرم بخوابم ، راستی توام حواست به خودت باشه
ج : مگه میخوام چیکارش کنم ؟(اروم)
ته : شب بخیر (بلند)
ج : هیس یواش یوری الان بیدار میشه
ته : آها باشه (میره تو اتاق خودش)
____
ویو جونگ کوک
وارد اتاق شدم و وقتی دیدم عین ی گربه کوچولو خوابیده بهش لبخند زدم ، رفتم براش ی لباس راحتی اوردم و تنش کردم ، وقتی داشتم لباسو از توی دستاش در میاوردم متوجه زخماش شدم ، کمی نگران شدم پس تصمیم گرفتم وقتی از خواب بیدار شد ازش سوال بپرسم ، منم لباسامو عوض کردم و پشتش خوابیدم
____
ویو یوری
با نور افتاب چشمامو باز کردم ، وقتی به خودم اومدم سرم بشدت درد میکرد و حس کردم توی اتاق خودم نیستم ، بله حسم درست بود ، اما چرا توی اتاق جونگ کوک بودم ؟ از ی طرفم میخواستم تا ابد توی بغلش باشم ، بغلش حس خوبی به ادم میده
____
ج : (اروم چشماشو باز میکنه) او بیدار شدی پرنسس ؟
یوری : چرا اینجام ؟ دیشب ، دیشب چه اتفاقی افتاد ؟
ج : نگران نباش کاری باهات نکردم ، خیلی مست بودی نمیتونستم همینجوری ولت کنم واسه همین تهیونگ گفت بیارمت اینجا
یوری : لباسم کو ؟ چرا این لباس تنمه ؟ واییی (جیغ)
ج : گوشامو کر کردی دختر ، چیشده ؟
یوری : نکنه تو ؟
ج : دقت نکردم خیلی سریع انجامش دادم
یوری : (سرخ میشه) وای حالا چیکار کنمممم
____
ج : هوی مردک ، پیشنهاد میدم از اینجا بری ، وگرنه شلیک میکنم
؟؟ : چرا باید به حرفت...(به سمت کوک برمیگرده)
ج : (بهش شلیک میکنه)
یوری : چیکار کردیییی
ج : داشت بهت دست میزد..
یوری : تو زندگیم دخالت نکن (از اونجا خارج میشه)
یوری : دا یون ، ی ویسکی دیگه بیار
د.ی : چقد میخوری
یوری : گفتم بیاررر
د.ی : باشه
____
ویو ادمین
۲ ساعت گذشته بود و یوری خیلی مست کرده بود ، جوری که میتونست همرو به کشتن بده ، میخواست بره خونه که موقع رفتن پاش پیچ میخوره و میوفته زمین
____
ج : (میاد سمت یوری) حالت خوبه ؟
یوری : توام میخوای عین اونا بهم دست بزنی (خمار)
ج : خیلی خوردی ، چجوری میخوای بری خونه ؟
ته : ببرش توی ماشین الان میام
ج : باشه
ته: خب اقایون از دیدارتون مرخص میشیم باید بریم
؟؟ : حتما ، در باره اون پروژه ها ام فردا میایم خدمتتون
ته : باشه حتما
____
ویو ادمین
جونگ کوک یوری رو برد توی ماشین و خودشم کنارش نشست و بعد از گذشت چند مین تهیونگم اومد و راننده حرکت کرد که حدودا ۲۰ مین طول کشید که رسیدن خونه
بخاطر حجم زیادی که یوری مست شده بود موقع پیاده شدن میوفته روی جونگ کوک و تعجب میکنه ، جونگ کوک براید بغلش میکنه و میبرتش توی عمارت و توی اتاق خودش میخوابونتش روی تخت
____
ته : هی چیکار میکنی
ج : چیکار میکنم ؟
ته : چرا یوری باید پیش تو باشه ؟ که البته واسم مهم نیست
ج : پیش تو باشه که معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد (خنده)
ته : خیل خب چرت و پرت نگو خیلی خستمه میرم بخوابم ، راستی توام حواست به خودت باشه
ج : مگه میخوام چیکارش کنم ؟(اروم)
ته : شب بخیر (بلند)
ج : هیس یواش یوری الان بیدار میشه
ته : آها باشه (میره تو اتاق خودش)
____
ویو جونگ کوک
وارد اتاق شدم و وقتی دیدم عین ی گربه کوچولو خوابیده بهش لبخند زدم ، رفتم براش ی لباس راحتی اوردم و تنش کردم ، وقتی داشتم لباسو از توی دستاش در میاوردم متوجه زخماش شدم ، کمی نگران شدم پس تصمیم گرفتم وقتی از خواب بیدار شد ازش سوال بپرسم ، منم لباسامو عوض کردم و پشتش خوابیدم
____
ویو یوری
با نور افتاب چشمامو باز کردم ، وقتی به خودم اومدم سرم بشدت درد میکرد و حس کردم توی اتاق خودم نیستم ، بله حسم درست بود ، اما چرا توی اتاق جونگ کوک بودم ؟ از ی طرفم میخواستم تا ابد توی بغلش باشم ، بغلش حس خوبی به ادم میده
____
ج : (اروم چشماشو باز میکنه) او بیدار شدی پرنسس ؟
یوری : چرا اینجام ؟ دیشب ، دیشب چه اتفاقی افتاد ؟
ج : نگران نباش کاری باهات نکردم ، خیلی مست بودی نمیتونستم همینجوری ولت کنم واسه همین تهیونگ گفت بیارمت اینجا
یوری : لباسم کو ؟ چرا این لباس تنمه ؟ واییی (جیغ)
ج : گوشامو کر کردی دختر ، چیشده ؟
یوری : نکنه تو ؟
ج : دقت نکردم خیلی سریع انجامش دادم
یوری : (سرخ میشه) وای حالا چیکار کنمممم
____
۷.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.