𝒃𝒆 𝒎𝒚 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂
𝒃𝒆 𝒎𝒚 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂
finish
کوک: خب... کی مراسم عروسی رو تدارک ببینیم؟
ات: خب... چیزه...
کوک: فردا؟
ات:*ذوق*واقعاا
کوک:*خنده بلند*
ات: ببخشی...*خجالت*
کوک: نه... اشکال نداره
(برش زمانی فردا صبح)
ویو ات
وقتی بلند شدم با یه لباس خیلی ساده و قشنگ برخورد کردم... باورم نمیشد چقد زود اینا رو گرفته... کفش... لوازم های آرایشی و...دیدمش که با یه کت و شلوار خیلی شیک اومد داخل...
کوک: صبح بخیر پرنسس
ات: سـ... لام..... اینا برای امروزه؟
کوک: الان
ات: وااا*ذوق*
کوک: آماده شو این مهمونی رو برای کسانی که همو دوست دارن میگیریم... این رسم ماست...
ات؛: باشه
رفتم و لباس و پوشیدم و یه میکاپ ساده کردم... از خوشحالی نمیدونستم باید چیکار کنم... این بهترین اتفاق زندگیم بود... کی فکرشو میکرد... منو بدوزده... و حالا... نامزدم بشه....... به سمت در رفتم منتظر بود.... دستمو گرفت و از پله ها پایین رفت... هنوز باورم نمیشه من بانوی این عمارت شدم... به سمت پدرش رفت... منو کوک یه تعظیم کوتاهی کردیم...
---:به خانم ات
ات: سلام قربان
---: نه نه اصلا اینجوری راضی نیستم.... منو ژوئن صدا کن*لبخند*
ات: چشم... پدر ژوئن(چه راحت🥲👏🏻)
به سمت دو تا صندلی تکی رفتیم که بالای تالار بود... با موزیک تانگو به خودم اومدم.....
(اسم آهنگ: Snowman Gando)
مردم زیادی جمع شدن و رقصیدن...
کوک: نوبت ماهم میشه*آروم. لبخند*
ات: من... من استرس دارم*لکنت*
کوک: تو پرنس منی پس از هیچی نترس
بعد از تموم شدن آهنگ دیجی دوباره آهنگو پلی کرد و نوبت ما بود... وقتی رفتیم وسط تالار قلبم مثل گنجشک میزد اما بعد مدتی آروم شدم... دستشو قفل دست من کرد و رقصید منم شروع کردم... از بچه گی تانگو بلد بودم.. پس برام آسون بود....
تموم مدت به کراواتش خیره شده بودم... خجالت کشیدن نمیزاشت بهش نگاه کنم....
کوک: تو برای من و من برای توام*زمزمه*
ات:*لبخند*
این بهترین حسی بود که داشتم...... و من باتموم خاطراتی که قراره باهم بسازیم...... بخندیم.... گریه کنیم.... بسازیم و درست کنیم... فکر میکنم....
و من برده جذابیت تو خواهم شد تا ابد...
𝓐𝓷𝓭 𝓘 𝔀𝓲𝓵𝓵 𝓫𝓮 𝓽𝓱𝓮 𝔀𝓲𝓷𝓷𝓮𝓻 𝓸𝓯 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓱𝓪𝓻𝓶 𝓯𝓸𝓻𝓮𝓿𝓮𝓻...
finish
کوک: خب... کی مراسم عروسی رو تدارک ببینیم؟
ات: خب... چیزه...
کوک: فردا؟
ات:*ذوق*واقعاا
کوک:*خنده بلند*
ات: ببخشی...*خجالت*
کوک: نه... اشکال نداره
(برش زمانی فردا صبح)
ویو ات
وقتی بلند شدم با یه لباس خیلی ساده و قشنگ برخورد کردم... باورم نمیشد چقد زود اینا رو گرفته... کفش... لوازم های آرایشی و...دیدمش که با یه کت و شلوار خیلی شیک اومد داخل...
کوک: صبح بخیر پرنسس
ات: سـ... لام..... اینا برای امروزه؟
کوک: الان
ات: وااا*ذوق*
کوک: آماده شو این مهمونی رو برای کسانی که همو دوست دارن میگیریم... این رسم ماست...
ات؛: باشه
رفتم و لباس و پوشیدم و یه میکاپ ساده کردم... از خوشحالی نمیدونستم باید چیکار کنم... این بهترین اتفاق زندگیم بود... کی فکرشو میکرد... منو بدوزده... و حالا... نامزدم بشه....... به سمت در رفتم منتظر بود.... دستمو گرفت و از پله ها پایین رفت... هنوز باورم نمیشه من بانوی این عمارت شدم... به سمت پدرش رفت... منو کوک یه تعظیم کوتاهی کردیم...
---:به خانم ات
ات: سلام قربان
---: نه نه اصلا اینجوری راضی نیستم.... منو ژوئن صدا کن*لبخند*
ات: چشم... پدر ژوئن(چه راحت🥲👏🏻)
به سمت دو تا صندلی تکی رفتیم که بالای تالار بود... با موزیک تانگو به خودم اومدم.....
(اسم آهنگ: Snowman Gando)
مردم زیادی جمع شدن و رقصیدن...
کوک: نوبت ماهم میشه*آروم. لبخند*
ات: من... من استرس دارم*لکنت*
کوک: تو پرنس منی پس از هیچی نترس
بعد از تموم شدن آهنگ دیجی دوباره آهنگو پلی کرد و نوبت ما بود... وقتی رفتیم وسط تالار قلبم مثل گنجشک میزد اما بعد مدتی آروم شدم... دستشو قفل دست من کرد و رقصید منم شروع کردم... از بچه گی تانگو بلد بودم.. پس برام آسون بود....
تموم مدت به کراواتش خیره شده بودم... خجالت کشیدن نمیزاشت بهش نگاه کنم....
کوک: تو برای من و من برای توام*زمزمه*
ات:*لبخند*
این بهترین حسی بود که داشتم...... و من باتموم خاطراتی که قراره باهم بسازیم...... بخندیم.... گریه کنیم.... بسازیم و درست کنیم... فکر میکنم....
و من برده جذابیت تو خواهم شد تا ابد...
𝓐𝓷𝓭 𝓘 𝔀𝓲𝓵𝓵 𝓫𝓮 𝓽𝓱𝓮 𝔀𝓲𝓷𝓷𝓮𝓻 𝓸𝓯 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓱𝓪𝓻𝓶 𝓯𝓸𝓻𝓮𝓿𝓮𝓻...
۱۵.۲k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.