سناریو (پارت۲)
جی هوپ:
خب کیوت من این سوال رو وقتی بزرگ شده جوابش رو می فهمی
بچه: اما آخه من میخوام بدونم
جی هوپ نفس عمیقی کشید و گفت:
تو رو خدا به ما داد
بچه با حالت خنگ و کیوتی
گفت: یعنی شما رفتید تو آسمونا و من رو از خدا گرفتید؟
جی هوپ از کیوتی بچه زد زیر خنده و گفت:
آره تو فکر کن که ما تو رو اون طوری گرفتیم
و آروم گفت:
ولی نمی دونی چه شب باحالی بود مامانت از حال رفت😈
و بعد ات با دمپایی می یوفته دنبال جی هوپ
شوگا:
خب خوابالوی من ، من و مامانت یه شب خوابیدیم و تو به وجود اومدی
ات: شوگا،این حرفا چیه آخه؟
بچه: یعنی منم شب با تو بخوابم بابا ،بچه به وجود میاد تو دلم؟
(جررررر🫣🤣)
همون موقع ات زد زیر خنده و شوگا افتاد دنبالش و ات با همون حالت گفت:
عزیزم بابا شوخی کرد من آرزو کردم که خدا به من بچه بده و تو هم به وجود اومدی
بچه: چه باحال!
نامجون:
عزیزم برو از مامانت بپرس من هیچ اطلاعی ندارم که اون شب چه احساسایی داشته
بچه با ترس گفت:
یعنی چی بابا؟
نامجون زد زیر خنده و گفت:
منظورم اون شبی هست که تو به وجود اومدی
بچه لبخندی زد و گفت:
پس من برم از مامان به پرسم
جین:
عزیزم می بینی که الان چقد تو خوشگلی؟
بچه: اوهوم،من خیلی خوشگلم
(بچه اعتماد به سقفو از جین به ارث برده🤣🤣😵💫)
جین: خب به خاطر این خوشگلی که بابات ورلد واید هندسامه و مامانت هم مثل یه فرشتس و خب قیافه ی ماها با هم ترکیب شده و قیافه ی تو به وجود اومده
بچه: بابا من می پرسمکه من چه جوری به وجود اومدم قیافمو که نمی گم
جین: خب دیگه من که بهت گفتم من و مامانت ترکیب شد...
ات پرید وسط حرف جین و گفت:
جین! لازم نیست انقد با جزئیات تعریف کنی، عزیزم ما تو رو از خدا گرفتیم
بچه: یعنی بابا اشتباه گفت؟
ات: آره عزیزم اشتباه گفت
بعد جین میره ات رو از پشت بغل می کنه و دم گوشش می گه:
پس من اشتباه می کنم بیبی؟
ات: جین بس کن دیگه، نه تو درست می گی اما نباید به بچه این شکلی بگی
جین: باشه بیبی من
و بعد لبت رو یواشکی بوس می کنه
اتمام:)
خب کیوت من این سوال رو وقتی بزرگ شده جوابش رو می فهمی
بچه: اما آخه من میخوام بدونم
جی هوپ نفس عمیقی کشید و گفت:
تو رو خدا به ما داد
بچه با حالت خنگ و کیوتی
گفت: یعنی شما رفتید تو آسمونا و من رو از خدا گرفتید؟
جی هوپ از کیوتی بچه زد زیر خنده و گفت:
آره تو فکر کن که ما تو رو اون طوری گرفتیم
و آروم گفت:
ولی نمی دونی چه شب باحالی بود مامانت از حال رفت😈
و بعد ات با دمپایی می یوفته دنبال جی هوپ
شوگا:
خب خوابالوی من ، من و مامانت یه شب خوابیدیم و تو به وجود اومدی
ات: شوگا،این حرفا چیه آخه؟
بچه: یعنی منم شب با تو بخوابم بابا ،بچه به وجود میاد تو دلم؟
(جررررر🫣🤣)
همون موقع ات زد زیر خنده و شوگا افتاد دنبالش و ات با همون حالت گفت:
عزیزم بابا شوخی کرد من آرزو کردم که خدا به من بچه بده و تو هم به وجود اومدی
بچه: چه باحال!
نامجون:
عزیزم برو از مامانت بپرس من هیچ اطلاعی ندارم که اون شب چه احساسایی داشته
بچه با ترس گفت:
یعنی چی بابا؟
نامجون زد زیر خنده و گفت:
منظورم اون شبی هست که تو به وجود اومدی
بچه لبخندی زد و گفت:
پس من برم از مامان به پرسم
جین:
عزیزم می بینی که الان چقد تو خوشگلی؟
بچه: اوهوم،من خیلی خوشگلم
(بچه اعتماد به سقفو از جین به ارث برده🤣🤣😵💫)
جین: خب به خاطر این خوشگلی که بابات ورلد واید هندسامه و مامانت هم مثل یه فرشتس و خب قیافه ی ماها با هم ترکیب شده و قیافه ی تو به وجود اومده
بچه: بابا من می پرسمکه من چه جوری به وجود اومدم قیافمو که نمی گم
جین: خب دیگه من که بهت گفتم من و مامانت ترکیب شد...
ات پرید وسط حرف جین و گفت:
جین! لازم نیست انقد با جزئیات تعریف کنی، عزیزم ما تو رو از خدا گرفتیم
بچه: یعنی بابا اشتباه گفت؟
ات: آره عزیزم اشتباه گفت
بعد جین میره ات رو از پشت بغل می کنه و دم گوشش می گه:
پس من اشتباه می کنم بیبی؟
ات: جین بس کن دیگه، نه تو درست می گی اما نباید به بچه این شکلی بگی
جین: باشه بیبی من
و بعد لبت رو یواشکی بوس می کنه
اتمام:)
۸.۷k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.