تک پارتی:برف
+برفففففففف*ذوق زده*
@انگار خیلی برف دوست داری خوشگله
برگشتم سمتش
+چه گوهی خوردی؟
@اووووو...چه بی ادب....
خواستم جوابشو بدم که صدای عصبی نامجون از پشتم اومد
-اگه میخوای نمیری همین الان گمشو وگرنه همینجا دفنت میکنم
پسره ترسید و خیلی سریع ازمون دور شد
-توهم بیا بریم دیگه
+باشه بابا...فقط نامجون...
برگشت سمتم
-چیه؟
گلوله برفیو پرتاب کردم سمتش...
دقیقا خورد وسط پیشونیش
حرصی چشماشو بست و برفی که روی پیشونیش مونده بود و پاک کرد
-میکشمت
+منتظرم*خنده*
•
•
•
با خنده به هم برف پرتاب میکردیم نامجون توی موقعیت هم ول کن نبود
-ا.ت طبق درسایی که بهت دادم برف به انگلیسی چی میشه؟
+برف؟
-آره
+نمیدونم
-مگه من نمیگم خودتو ارتقاء بده؟
+نمیخوام خودمو ارتقاء بدم
-امشب امتحانه
+هه فکر کردی...آکسفورد ازم دعوت کرد برای تدریس انگلیسی من قبول نکردم
-آره جون خودت
+به جون تو
یدفعه ای گلوله برفی بزرگی که درست کرده بودم به طرفش پرت کردم خورد به شکمش...
دستشو گذاشت رو شکمش و رو زانو نشست رو زمین
برفایی که جمع کرده بودمو ریختم زمین و خواستم برم طرفش که دستشو اورد بالا و یه گلوله برفی پرت کرد سمتم...
با برخوردش به دماغم از پشت افتادم رو زمین و همونجا دراز کشیدم
نامجون با نگرانی اومد بالای سرم
-عزیزم خوبی؟
بخاطر ضربه سختی که خورده بودم خون دماغ شدم و خون مثل رود پایین میریخت برای انتقام سریع از رو زمین برف جمع کردم و کوبوندم تو صورتش
با لبخندی دردناک و درحالی که یکم خون رفته بود تو دهنم انگشت فاکمو بالا آوردم
+ناک اوت...
.
چرت شد؟
@انگار خیلی برف دوست داری خوشگله
برگشتم سمتش
+چه گوهی خوردی؟
@اووووو...چه بی ادب....
خواستم جوابشو بدم که صدای عصبی نامجون از پشتم اومد
-اگه میخوای نمیری همین الان گمشو وگرنه همینجا دفنت میکنم
پسره ترسید و خیلی سریع ازمون دور شد
-توهم بیا بریم دیگه
+باشه بابا...فقط نامجون...
برگشت سمتم
-چیه؟
گلوله برفیو پرتاب کردم سمتش...
دقیقا خورد وسط پیشونیش
حرصی چشماشو بست و برفی که روی پیشونیش مونده بود و پاک کرد
-میکشمت
+منتظرم*خنده*
•
•
•
با خنده به هم برف پرتاب میکردیم نامجون توی موقعیت هم ول کن نبود
-ا.ت طبق درسایی که بهت دادم برف به انگلیسی چی میشه؟
+برف؟
-آره
+نمیدونم
-مگه من نمیگم خودتو ارتقاء بده؟
+نمیخوام خودمو ارتقاء بدم
-امشب امتحانه
+هه فکر کردی...آکسفورد ازم دعوت کرد برای تدریس انگلیسی من قبول نکردم
-آره جون خودت
+به جون تو
یدفعه ای گلوله برفی بزرگی که درست کرده بودم به طرفش پرت کردم خورد به شکمش...
دستشو گذاشت رو شکمش و رو زانو نشست رو زمین
برفایی که جمع کرده بودمو ریختم زمین و خواستم برم طرفش که دستشو اورد بالا و یه گلوله برفی پرت کرد سمتم...
با برخوردش به دماغم از پشت افتادم رو زمین و همونجا دراز کشیدم
نامجون با نگرانی اومد بالای سرم
-عزیزم خوبی؟
بخاطر ضربه سختی که خورده بودم خون دماغ شدم و خون مثل رود پایین میریخت برای انتقام سریع از رو زمین برف جمع کردم و کوبوندم تو صورتش
با لبخندی دردناک و درحالی که یکم خون رفته بود تو دهنم انگشت فاکمو بالا آوردم
+ناک اوت...
.
چرت شد؟
۵۱.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.