مرحله پنجم اعزاداری پارت 38
مرحله پنجم اعزاداری پارت 38
سریع رفتم داخل اتاق سرم وصل ات بود رفتم رو صندلی کنار تختش نشستم دستشو گرفتم
ـ اگه مامانم نبود شاید الان خوشحال تر بودی، همش تقصیر منه، نه؟ اخه چرا؟
ـ اگه اون روز من بیهوش نمیشدم، نه تو میرفتی و رابطمون اینجوری میشد
تهیونگ مث چی میاد تو اتاق
تهیونگ ـ کوک!!
ـ سلام
تهیونگ ـ ات چیشده نکنه خونریزی داره؟
ـ نه، فقط یهو غش کرد
ات ـ ایی
ـ ات؟
ات ـ سرم...
تهیونگ ـ ات درد داری؟
ات ـ نه فقط یه خورده سرم گیج میره، من کجام؟
ـ تو بیمارستان
ویو ات
از جام پاشدم
ـ میشه بریم
تهیونگ ـ باید یه چکاب بشی
ـ بابا اوکیم فقط از حال رفتم
تهیونگ ـ اوکی
جونگ کوک ـ مطمئنی خوبی؟
ـ اره
کارای ترخیصو انجام دادیم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم
ویو جونگ کوک
حس میکردم ات دلش میخواد یه چیزی بگه اما نمیخواد بگه
ـ گشنه نیسی؟
ات ـ نه
صدای غر غر شکمش اومد
ـ اوهوم معلومه
ات ـ شت
یه خنده ی ریز کردم
یه سکوت بدی بینمون بود نمیدونستم چی بگم
دیگه داشت حوصلم سر میرف واسه همین ضبط و روشن کردم
اهنگ"Him And I" پلی شد
ات ـ هوم، این اهنگ
ـ چیه؟
ات ـ چیزی نیس
ویو ات
من با این اهنگ یادم به جونگ کوک میوفتاد اما الان جلومه و کنار دستمه، یونجو راس میگف، عاشقش شدم شاید سر اون اتفاق باهاش قهر باشم اما دوسش دارم، سعی میکنه ذهنمو از قدیما دور کنه و بهم عشق بورزه
یه خنده ی ریز کردم که...
جونگ کوک ـ چیشده؟
ـ هیچی
جونگ کوک ـ دلت میخواد چی میخواد بخوری؟
ـ اممم، پاستا
جونگ کوک ـ اوکی
سریع رفتم داخل اتاق سرم وصل ات بود رفتم رو صندلی کنار تختش نشستم دستشو گرفتم
ـ اگه مامانم نبود شاید الان خوشحال تر بودی، همش تقصیر منه، نه؟ اخه چرا؟
ـ اگه اون روز من بیهوش نمیشدم، نه تو میرفتی و رابطمون اینجوری میشد
تهیونگ مث چی میاد تو اتاق
تهیونگ ـ کوک!!
ـ سلام
تهیونگ ـ ات چیشده نکنه خونریزی داره؟
ـ نه، فقط یهو غش کرد
ات ـ ایی
ـ ات؟
ات ـ سرم...
تهیونگ ـ ات درد داری؟
ات ـ نه فقط یه خورده سرم گیج میره، من کجام؟
ـ تو بیمارستان
ویو ات
از جام پاشدم
ـ میشه بریم
تهیونگ ـ باید یه چکاب بشی
ـ بابا اوکیم فقط از حال رفتم
تهیونگ ـ اوکی
جونگ کوک ـ مطمئنی خوبی؟
ـ اره
کارای ترخیصو انجام دادیم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم
ویو جونگ کوک
حس میکردم ات دلش میخواد یه چیزی بگه اما نمیخواد بگه
ـ گشنه نیسی؟
ات ـ نه
صدای غر غر شکمش اومد
ـ اوهوم معلومه
ات ـ شت
یه خنده ی ریز کردم
یه سکوت بدی بینمون بود نمیدونستم چی بگم
دیگه داشت حوصلم سر میرف واسه همین ضبط و روشن کردم
اهنگ"Him And I" پلی شد
ات ـ هوم، این اهنگ
ـ چیه؟
ات ـ چیزی نیس
ویو ات
من با این اهنگ یادم به جونگ کوک میوفتاد اما الان جلومه و کنار دستمه، یونجو راس میگف، عاشقش شدم شاید سر اون اتفاق باهاش قهر باشم اما دوسش دارم، سعی میکنه ذهنمو از قدیما دور کنه و بهم عشق بورزه
یه خنده ی ریز کردم که...
جونگ کوک ـ چیشده؟
ـ هیچی
جونگ کوک ـ دلت میخواد چی میخواد بخوری؟
ـ اممم، پاستا
جونگ کوک ـ اوکی
۷.۰k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.