«عشق نافرجام من»
«پارت ۶۸»
یونا*
تلفنو بلافاصله قط کردم و سمت شرکت راه افتادم وقتی وارد شدم فضای خیلی عجیبی بود صدای پچ پچ میومد علاوه بر اون تو طبقه بالا یه هرج و مرج غیر قابل تحملی بودی صدا خیلی زیاد بود خیلی آروم از میان اون همه ادم رد شدم که یهو چشمم به خانم جانگ افتاد که با آرا، اون وو و آقا گو یه جا ایستاده بودن به سمتشون رفتم و دلیل اینکه اینهمه آدم اینجان رو ازش پرسیدم
آرا:یونا شی رابطه شما با رییس افشا شده این جمعیت خیلی برای این لحظه کمه
خانم جانگ:یونا شی فک کنم باید کنفرانس مطبوعاتی برگزار کنیم و گرنه عمرا بتونیم این جمعیتو کنترل کنیم
اون وو:منشی پارک درسته این سوالم مناسب این وضعیت نیست ولی واقعا کنجکاوم بدونم شما دو تا واقعا با هم رابطه دارین؟؟؟؟؟؟
یونا:نه ببین....
میخواستم حرفمو ادامه بدم که با یه صدا حرفم قط شد برگشتم و به پشتم نگا کردم ها جونگ بود با یه ماسک سیاه با دیدن اون یه تعظیمی کوتاهی کردن.
ها جونگ:بله منو یونا شی رابطه داریم کسی مشکلی داره؟؟
یونا:وای خدا این چرا همش گند میزنه(تو مغزش)
نه ما...
ها جونگ:خانم جانگ راه حلی دارین؟؟؟
خانم جانگ:کنفرانس مطبوعاتی بهترین راه برای جمع کردن این جمعیته
ها جونگ:میتونین انجامش بدین؟؟؟
خانم جانگ:امروز؟ 😳😳😳
ها جونگ:خب اگه امروز نباشه که شرکت میترکه
خانم جانگ:سعی میکنم تا یک ساعت اماده کنم
ها جونگ: ممنون
خیلی خوشحال بودم چون تونستم عشقمو به یونا اعتراف کنم حس عجیبی و شگفت انگیزی داشت ولی یونا برعکس من بود اون هنوز تو شک بود نمیدونست باور کنه یا نه برای همین دستشو گرفتم و به گوشه ای بردم ایندفعه مقاوت نکرد فک میکنم واقعا میخواد بشنوه
یونا من عاشقت شدم.
یونا:داری مسخرم میکنی؟؟؟
ها جونگ:نه دارم راس میگم واقعاااااا تو خیلی خوبی یونا
یونا:ما که دشمن خونیه هم بودیم میشه جوری توضیح بدی منم بفهمم؟؟؟؟؟؟؟؟
ها جونگ:یونا من تو این مدت عاشقت شدم
یونا:هوففففففففف
اگه راستشو بخوایم منم مجذوبش شده بودم دیگه دوس نداشتم باهاش لج کنم یا اذیتش کنم حس میکردم اون خیلی خوبه پس این همون عشقه اما نمیدونم چرا هنوزم نمیخواستم قبول کنم که من عاشق ها جونگ شدم
همین جوری بهت زده داشتم زمینو نگاه میکردم که احساس کردم هیچکی کنارم نیست ها جونگ غیبش زده بود
چند دقیقه روی زمین نشستم میخواستم بشینم قشنگ فکر کنم ببینم چه اتفاقی افتاده هنوزم نمیخواستم یا نمیتونستم باور کنم...
یونا*
تلفنو بلافاصله قط کردم و سمت شرکت راه افتادم وقتی وارد شدم فضای خیلی عجیبی بود صدای پچ پچ میومد علاوه بر اون تو طبقه بالا یه هرج و مرج غیر قابل تحملی بودی صدا خیلی زیاد بود خیلی آروم از میان اون همه ادم رد شدم که یهو چشمم به خانم جانگ افتاد که با آرا، اون وو و آقا گو یه جا ایستاده بودن به سمتشون رفتم و دلیل اینکه اینهمه آدم اینجان رو ازش پرسیدم
آرا:یونا شی رابطه شما با رییس افشا شده این جمعیت خیلی برای این لحظه کمه
خانم جانگ:یونا شی فک کنم باید کنفرانس مطبوعاتی برگزار کنیم و گرنه عمرا بتونیم این جمعیتو کنترل کنیم
اون وو:منشی پارک درسته این سوالم مناسب این وضعیت نیست ولی واقعا کنجکاوم بدونم شما دو تا واقعا با هم رابطه دارین؟؟؟؟؟؟
یونا:نه ببین....
میخواستم حرفمو ادامه بدم که با یه صدا حرفم قط شد برگشتم و به پشتم نگا کردم ها جونگ بود با یه ماسک سیاه با دیدن اون یه تعظیمی کوتاهی کردن.
ها جونگ:بله منو یونا شی رابطه داریم کسی مشکلی داره؟؟
یونا:وای خدا این چرا همش گند میزنه(تو مغزش)
نه ما...
ها جونگ:خانم جانگ راه حلی دارین؟؟؟
خانم جانگ:کنفرانس مطبوعاتی بهترین راه برای جمع کردن این جمعیته
ها جونگ:میتونین انجامش بدین؟؟؟
خانم جانگ:امروز؟ 😳😳😳
ها جونگ:خب اگه امروز نباشه که شرکت میترکه
خانم جانگ:سعی میکنم تا یک ساعت اماده کنم
ها جونگ: ممنون
خیلی خوشحال بودم چون تونستم عشقمو به یونا اعتراف کنم حس عجیبی و شگفت انگیزی داشت ولی یونا برعکس من بود اون هنوز تو شک بود نمیدونست باور کنه یا نه برای همین دستشو گرفتم و به گوشه ای بردم ایندفعه مقاوت نکرد فک میکنم واقعا میخواد بشنوه
یونا من عاشقت شدم.
یونا:داری مسخرم میکنی؟؟؟
ها جونگ:نه دارم راس میگم واقعاااااا تو خیلی خوبی یونا
یونا:ما که دشمن خونیه هم بودیم میشه جوری توضیح بدی منم بفهمم؟؟؟؟؟؟؟؟
ها جونگ:یونا من تو این مدت عاشقت شدم
یونا:هوففففففففف
اگه راستشو بخوایم منم مجذوبش شده بودم دیگه دوس نداشتم باهاش لج کنم یا اذیتش کنم حس میکردم اون خیلی خوبه پس این همون عشقه اما نمیدونم چرا هنوزم نمیخواستم قبول کنم که من عاشق ها جونگ شدم
همین جوری بهت زده داشتم زمینو نگاه میکردم که احساس کردم هیچکی کنارم نیست ها جونگ غیبش زده بود
چند دقیقه روی زمین نشستم میخواستم بشینم قشنگ فکر کنم ببینم چه اتفاقی افتاده هنوزم نمیخواستم یا نمیتونستم باور کنم...
۲۴.۸k
۳۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.