سناریو (وقتی جلوی همه بهت سیلی میزنن)
چان )
توی محل کار مشارکت با چان...چون قبلش با هم دعوا کرده بودین عصبی میشه و سیلی محکمی جلوی تمام کارمندا نسارت میکنه که شوکی میشی....
_ ا...ا.ت...
نگاه عصبیت رو به چان میدی و به سرعت از اونجا خارج میشی
(لینو )
بخاطر اینکه جلوی مادر و پدرش بهت سیلی زده بود...کلی خجالت کشیدی و تا چند هفته باهاش حرف نمیزدی که میاد توی اتاقت و جلوت زانو میزنه
_ میشه منو ببخشی ؟... لطفاً
(چانگبین)
به مهمونی رفته بودی که چانگبین بهت هشدار داده بود بهش نری و وقتی فهمید رفتی...به سرعت به اونجا اومد و جلوی همه ی جمعیت سیلی محکمی نسارت کرد که با تعجب و چشمای اشکیت بهش خیره شدی...
اما بعد از یک ساعت که به خونه برگشتید توروخحکم توی آغوشش گرفت و ازت معذرت خواهی کرد
(هیونجین)
چند ساعت از اون اتفاق و دعوای شدید تو و هیون توی خوابگاه پسرا گذشته بود...
توی اتاق خواب مشترکت با هیونجین بودی و یک گوشه نشسته بودی و داشتی گریه میکردی که هیون وارد اتاق میشه...
نفس عمیقی میکشه و به سمتت میاد و بدون هیچ حرفی فقط تورو توی بغلش میکشه و شروع میکنه به نوازش موهات
(جیسونگ )
بعد از اتفاقی تو و جیسونگ توی یک اجتماع از دوستان بینتون رد و بدل شده بود...چند روزی هیچ جوره با جیسونگ ارتباط نمیگفتی و نه باهاش حرف میزدی نه پیام میدادی و نه بهش زنگ میزدی حتی جوری رفتار میکردی انگار وجود نداره و بهش نگاه هم نمیکردی که بلاخره زمانی که روی مبل نشسته بودی با چشمای اشکی میاد پیشت و سرد رو روی زانو میزاره و شروع میکنه به گریه کردن و زیر لب زمزمه میکنه : متاسفم عشقم...من واقعاً متأسفم
( فلیکس )
بعد از مهمونی چند ساعت پیش...روی مبل با عصبانیت نشسته بود یو به تلویزیون خاموش خیره بودی که فلیکس میاد و کنارت میشینه و دستت رو میگیره
_ عزیزم...خوشگلم...بیبی...نفسم...زیبای من
+ میشه بس کنی ؟
روی گردنت بوسه ای میزنه
_ عشقم میدونی که دست خودم نبود....من واقعاً متأسفم
توی محل کار مشارکت با چان...چون قبلش با هم دعوا کرده بودین عصبی میشه و سیلی محکمی جلوی تمام کارمندا نسارت میکنه که شوکی میشی....
_ ا...ا.ت...
نگاه عصبیت رو به چان میدی و به سرعت از اونجا خارج میشی
(لینو )
بخاطر اینکه جلوی مادر و پدرش بهت سیلی زده بود...کلی خجالت کشیدی و تا چند هفته باهاش حرف نمیزدی که میاد توی اتاقت و جلوت زانو میزنه
_ میشه منو ببخشی ؟... لطفاً
(چانگبین)
به مهمونی رفته بودی که چانگبین بهت هشدار داده بود بهش نری و وقتی فهمید رفتی...به سرعت به اونجا اومد و جلوی همه ی جمعیت سیلی محکمی نسارت کرد که با تعجب و چشمای اشکیت بهش خیره شدی...
اما بعد از یک ساعت که به خونه برگشتید توروخحکم توی آغوشش گرفت و ازت معذرت خواهی کرد
(هیونجین)
چند ساعت از اون اتفاق و دعوای شدید تو و هیون توی خوابگاه پسرا گذشته بود...
توی اتاق خواب مشترکت با هیونجین بودی و یک گوشه نشسته بودی و داشتی گریه میکردی که هیون وارد اتاق میشه...
نفس عمیقی میکشه و به سمتت میاد و بدون هیچ حرفی فقط تورو توی بغلش میکشه و شروع میکنه به نوازش موهات
(جیسونگ )
بعد از اتفاقی تو و جیسونگ توی یک اجتماع از دوستان بینتون رد و بدل شده بود...چند روزی هیچ جوره با جیسونگ ارتباط نمیگفتی و نه باهاش حرف میزدی نه پیام میدادی و نه بهش زنگ میزدی حتی جوری رفتار میکردی انگار وجود نداره و بهش نگاه هم نمیکردی که بلاخره زمانی که روی مبل نشسته بودی با چشمای اشکی میاد پیشت و سرد رو روی زانو میزاره و شروع میکنه به گریه کردن و زیر لب زمزمه میکنه : متاسفم عشقم...من واقعاً متأسفم
( فلیکس )
بعد از مهمونی چند ساعت پیش...روی مبل با عصبانیت نشسته بود یو به تلویزیون خاموش خیره بودی که فلیکس میاد و کنارت میشینه و دستت رو میگیره
_ عزیزم...خوشگلم...بیبی...نفسم...زیبای من
+ میشه بس کنی ؟
روی گردنت بوسه ای میزنه
_ عشقم میدونی که دست خودم نبود....من واقعاً متأسفم
۴۳.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.