وقتی عاشق مدیرت میشی پارت ۴
اومدم که برم رئیسم ازم یه سوال عجیب کرد
جونگ کوک: خانم یون میتونم .... به اسم صداتون کنم من همه کارمندا مو با اسم صدا میکنم(الکی میخواس با یون جی راحت باشه چون داشت عاشقش میشد یونجی هم همینطور)
یون جی :آ.. آ. بله حتما
جونگ کوک:خیلی ممنون یون جی
یون جی:خواهش میکنم ...
از اتاق رفتم بیرون و سریع رفتم سمت
منشی، بهش گفتم
یون جی:ببخشید خانم یه سوال..
منشی :بله.. چه سوالی
یون جی:اینکه آقای جعون شما رو با اسم صدا میکنه (آروم)
منشی:ن... نه چرا (تعجب)
یون جی:گفت میخواد منو با اسم صدا کنه و
گفت همه کارمندامو با اسم صدا میکنم
منشی :واتتتت نه خیر...
یون جی :آ...آهان باش...
منشی:......با..باش
یون جی ویو
ساعت ۴ بود و باید ساعت ۶ میرفتم ... امروز نظافتچی اومده بود و داشت زمینو تمیز میکرد من میخواستم برم سمت اتاق رئیس که اونم از اتاق اومد بیرون .. داشتم میرفتم سمتش که یهو پام لیز خورد و اشتباهی از لباس آقای جعون گرفتم و اونم افتاد.....
لبامون خورد بهم..... هردومون سریع پاشیدم ... قرمز شده بودیم هردومون
جونگ کوک:ببخشید(با کمی خجالت)
یون جی:بله شرمنده(خجالت)
یون جی ویو
ساعت ۶ شد و مثل همیشه رفتم خونه کارامو کردم و میخواستم بخوابم که نمیتونستم بهخاطر اتفاقی که تو شرکت افتاد... وای چه حس آرومی و خوبی داشتم ... احتمالا دارم عاشق جونگ کوک میشم..(آخیییی)
جونگ کوک ویو
بادیگارد منو برد عمارت و دیگه شام نخوردم
فقط لباسمو عوض کردم .. میخواستم بخوابم
اما نمیتونستم اتفاق تو شرکت فراموش کنم
عجب لبای نرمی داره خیلی دلم میخواد نزدیکش بشم و باهاش صمیمی بشم...
شاید بتونم فردا بهش بگم....
کپی ممنوع❌
شرط ۱۰ لایک و ۲ کامنت
جونگ کوک: خانم یون میتونم .... به اسم صداتون کنم من همه کارمندا مو با اسم صدا میکنم(الکی میخواس با یون جی راحت باشه چون داشت عاشقش میشد یونجی هم همینطور)
یون جی :آ.. آ. بله حتما
جونگ کوک:خیلی ممنون یون جی
یون جی:خواهش میکنم ...
از اتاق رفتم بیرون و سریع رفتم سمت
منشی، بهش گفتم
یون جی:ببخشید خانم یه سوال..
منشی :بله.. چه سوالی
یون جی:اینکه آقای جعون شما رو با اسم صدا میکنه (آروم)
منشی:ن... نه چرا (تعجب)
یون جی:گفت میخواد منو با اسم صدا کنه و
گفت همه کارمندامو با اسم صدا میکنم
منشی :واتتتت نه خیر...
یون جی :آ...آهان باش...
منشی:......با..باش
یون جی ویو
ساعت ۴ بود و باید ساعت ۶ میرفتم ... امروز نظافتچی اومده بود و داشت زمینو تمیز میکرد من میخواستم برم سمت اتاق رئیس که اونم از اتاق اومد بیرون .. داشتم میرفتم سمتش که یهو پام لیز خورد و اشتباهی از لباس آقای جعون گرفتم و اونم افتاد.....
لبامون خورد بهم..... هردومون سریع پاشیدم ... قرمز شده بودیم هردومون
جونگ کوک:ببخشید(با کمی خجالت)
یون جی:بله شرمنده(خجالت)
یون جی ویو
ساعت ۶ شد و مثل همیشه رفتم خونه کارامو کردم و میخواستم بخوابم که نمیتونستم بهخاطر اتفاقی که تو شرکت افتاد... وای چه حس آرومی و خوبی داشتم ... احتمالا دارم عاشق جونگ کوک میشم..(آخیییی)
جونگ کوک ویو
بادیگارد منو برد عمارت و دیگه شام نخوردم
فقط لباسمو عوض کردم .. میخواستم بخوابم
اما نمیتونستم اتفاق تو شرکت فراموش کنم
عجب لبای نرمی داره خیلی دلم میخواد نزدیکش بشم و باهاش صمیمی بشم...
شاید بتونم فردا بهش بگم....
کپی ممنوع❌
شرط ۱۰ لایک و ۲ کامنت
۱۵.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.