رمان(عشق)پارت۷۷
اوگولجان:وای من دیگه خسته شدم ملیسا درسته تو کارگردانی اما منم بازیگر این سریالی یعنی حق ندارم یه چیزایی رو خودم انتخاب کنم یا تو هاریکا درسته تو نویسنده ای اما منم میتونم دخالت کنم 😂😂😂😂😂😂😂. هاریکا:من نویسنده ام اونوقت تو باید دخالت کنی که چرا سریال اینجوریه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😡اصلا تو بازیگری به تو چه ربطی داره که نویسنده چی نوشته تو اگه نمیخواستم بازی کنی از همون اول نباید پیشنهاد منو ملیسا رو قبول میکردی پرو😡😡😂😂😂😂😂😂. ملیسا:ببین اگولجان حرص منو در نیار فهمیدی من کارگردانم به تو چه که تو صحنه های سریال دخالت میکنی و هرکاری دلت میخواد میکنی و هر حرفی میخوای میزنی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😡😡😡😡😡😡😡😡🤣🤣. اگولجان:وای باشه بابا ببخشید دیگه دخالت نمیکنم😂😂. ملیسا و هاریکا: آفرین اگولجان چه عجب بالاخره سر عقل اومدی😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂خیلی خب ما دیگه بریم دیر وقته. اگولجان:آخیش برید خونه هاتون دیگه بزارید منم تو خونه ی لاکچریم حال کنم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. هاریکا:واقعا که پسر🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. ملیسا:همه به مهمون میگن بمون تو میگی برو😂😂😂. «۱ هفته بعد». «خونه ی آسدور». دوروک:صبح بخیر عشقم 💋💋💋💋💋💋💋💋💋. آسیه: صبح تو هم بخیر دوروکم بشین تا صبحونه رو بیارم💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋🥰🥰🥰🥰🥰🥰. دوروک:اول باید بوست کنم بعد😂😂😂😂😂😂😂. آسیه:اوووووف تو ول کن نیستیا باشه ببوس😂😂😂. «همین لحظه سر صحنه ی فیلمبرداری». اگولجان:وای توروخدا دست از سرم بردارید من گشنمه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. هاریکا:خدایا خودت بهم صبر بده تا نکشتمش😂😂😂. ملیسا:اووووف باشه آنقدر بخور تا بترکی اما بهت گفته باشم تا نیم ساعت دیگه باید بریم ادامه ی فیلمبرداری فهمیدی اگولجان؟😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. اگولجان:باشه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. «همین لحظه خونه ی سوسعم»...........
۳.۲k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.