تک پارتی
وقتی سرکلاس موسیقی
جین
دختر و مرد توی اتاق کوچیکی نشسته بودن و مشغول بودن
نازی ساز رو دستش گرفته بود (سنتور میزنه میدونم که کره آیا سنتور نمیزنن ولی خب ابن تنها سازیه که من میزنم و فقط از این ساز اطلاعات دارم و شرایط کسب اطلاعات برای ساز های دیگه رو ندارم)
جین:درست...نیست لطفا اول دست چپت رو بیار بالا و چهار ضرب بشمار
نازی:استاد خواهش میکنم شما یبار بزنید این اصلا نمیشه
رابطه نازی و جین خیلی خوب بود به هر حال اون از بچگی پیش جین بود و الانم که پیش اون سنتور میزد
جین:اهههه بیا دیدی شد
آهان آفرین بهتر شد
خب حالا ازت میخوام یه تمرینو درست انجام بدی من میرم آب بخورم بیام
لطفا تا صدای پامو شنیدی چشماتو ببند
و به محض بستن چشمای دختر از کلاس خارج شد گلی که از قبل آماده کرده بود رو بیرون آورد و به سمت کلاس راه فتاد
جین:خوبه چشماتو بسته نگه دار
(محض اطلاع الان جلوش زانو زده)
بازشون کن
به محض اینکه نازی چشماش رو باز کرد با استادش مواجه شد که جلوش زانو زده بود و گلی رو رو به روش گرفته بود
جین:ببین میدونم ممکنه خیلی شوگه شده باشی ولی خوب به حرفام گوش بده
تقریبا ۱۰ ساله من تماما پیشت بودم و همه کارهات قبل از انجام دادنشون به من میگفتی و خب همه چی نرمال بود تا اینکه سال پیش احساس کردم که یچیزی داره عوض میشه و اون احساس من به تو بود خیلی جلوی خودم رو گرفتم حتی با هزاران دختر توی رابطه رفتم تا فقط دوستیمون رو فراموش کنم گوش کن میدونم ممکنه الان شوکه شدی باشی ولی درک میکنم
نازی حاضری با من وارد رابطه بشی؟حاضری تمام و کمال برای من باشی؟یا بهتر بگم حاضری
بقیه عمرت رو با من بگذرونی؟
نازی واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بود در حالی کع نمیدونست چی بگه
پس تصمیم گرفت فقط مثل یه نمیدونم به چی مثال بزنم از اونجا فراز کنه
خیلی آروم مضرای هاش رو روی ساز گذاشت و دوید و جین رو با اون همه استرس تنها گذاشت تا بتونه بهش فکر کنه
فته بودش خیلی آروم ایندفعه با یه گل از طرف خودش وارد شد و جین رو دید که نگاهش به زمینه ولی وقتی سرش رو بالا آورد لبخندی زد انگار که هفته پیش اتفاقی نیافتاده
نشئت و قطعه ای که درسش بود رو زد و اشکالات برطرف شد و ایندفعه موقع خداحافظی گل رو همراه با یه نامه به جین داد و لبخندی زد و خداحافظی کرد و رفت
دیگه همه میدونن توی نامه چی نوشته بود پس خیلی ریلکس ار اونجا خارج شد و این بود شاید شروع یه داستان عاشقانه
جین
دختر و مرد توی اتاق کوچیکی نشسته بودن و مشغول بودن
نازی ساز رو دستش گرفته بود (سنتور میزنه میدونم که کره آیا سنتور نمیزنن ولی خب ابن تنها سازیه که من میزنم و فقط از این ساز اطلاعات دارم و شرایط کسب اطلاعات برای ساز های دیگه رو ندارم)
جین:درست...نیست لطفا اول دست چپت رو بیار بالا و چهار ضرب بشمار
نازی:استاد خواهش میکنم شما یبار بزنید این اصلا نمیشه
رابطه نازی و جین خیلی خوب بود به هر حال اون از بچگی پیش جین بود و الانم که پیش اون سنتور میزد
جین:اهههه بیا دیدی شد
آهان آفرین بهتر شد
خب حالا ازت میخوام یه تمرینو درست انجام بدی من میرم آب بخورم بیام
لطفا تا صدای پامو شنیدی چشماتو ببند
و به محض بستن چشمای دختر از کلاس خارج شد گلی که از قبل آماده کرده بود رو بیرون آورد و به سمت کلاس راه فتاد
جین:خوبه چشماتو بسته نگه دار
(محض اطلاع الان جلوش زانو زده)
بازشون کن
به محض اینکه نازی چشماش رو باز کرد با استادش مواجه شد که جلوش زانو زده بود و گلی رو رو به روش گرفته بود
جین:ببین میدونم ممکنه خیلی شوگه شده باشی ولی خوب به حرفام گوش بده
تقریبا ۱۰ ساله من تماما پیشت بودم و همه کارهات قبل از انجام دادنشون به من میگفتی و خب همه چی نرمال بود تا اینکه سال پیش احساس کردم که یچیزی داره عوض میشه و اون احساس من به تو بود خیلی جلوی خودم رو گرفتم حتی با هزاران دختر توی رابطه رفتم تا فقط دوستیمون رو فراموش کنم گوش کن میدونم ممکنه الان شوکه شدی باشی ولی درک میکنم
نازی حاضری با من وارد رابطه بشی؟حاضری تمام و کمال برای من باشی؟یا بهتر بگم حاضری
بقیه عمرت رو با من بگذرونی؟
نازی واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بود در حالی کع نمیدونست چی بگه
پس تصمیم گرفت فقط مثل یه نمیدونم به چی مثال بزنم از اونجا فراز کنه
خیلی آروم مضرای هاش رو روی ساز گذاشت و دوید و جین رو با اون همه استرس تنها گذاشت تا بتونه بهش فکر کنه
فته بودش خیلی آروم ایندفعه با یه گل از طرف خودش وارد شد و جین رو دید که نگاهش به زمینه ولی وقتی سرش رو بالا آورد لبخندی زد انگار که هفته پیش اتفاقی نیافتاده
نشئت و قطعه ای که درسش بود رو زد و اشکالات برطرف شد و ایندفعه موقع خداحافظی گل رو همراه با یه نامه به جین داد و لبخندی زد و خداحافظی کرد و رفت
دیگه همه میدونن توی نامه چی نوشته بود پس خیلی ریلکس ار اونجا خارج شد و این بود شاید شروع یه داستان عاشقانه
۲.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.