پارت ۸🖤🍷

پارت ۸🖤🍷

ا.ت با نگرانی اومد پیشم
+ ج..ج.. جیمین..ح ..حالت خوبه ...درد نداری ؟
- حالم خوبه
بعد از اینکه اینو گفتم چشام سیاهی رفت
ا.ت ویو
جیمین گفت حالم خوبه بیهوش شد به
بادیگارد ها گفتم ببرینش تو اتاق ..... رفتم تو اتاق... دلم براش ریش ریش می شد وقتی توی این وضعیت می دیدمش دلم براش ریش ریش میشد
رفتم و وسایل کمک اولیه رو آوردم
دکمه لباسش رو باز کردم
و یه پارچه تمیز برداشتم و خون روی بدنش رو پاک کردم .... گلوله رو از بدنش در آوردم
و بخیه زدم (بچه ها ا.ت تجربه پزشکی داشته )
پارچه رو با آب گرم خیس کردم و آبش رو چکوندم و گذاشتم رو پیشونیش
همینجوری داشتم دستاش رو نوازش میکردم که خوابم برد
جیمین ویو
وقتی بیدار شدم خیلی درد داشتم ولی وقتی ا.ت رو دیدم دردم کمتر شد .... خیلی کیوت خوابیده بود 🥺 .... سرش رو نوازش می کردم که بیدار شد
+ جیمین حالت خوبه ؟؟
ـ وقتی تو رو میبینم خیلی بهتر میشم
+ راستش میخواستم بهت یه چیزی بگم
- چی میخوای بگی ؟؟
+ دوست دارم ؛!!
- واقعا ؟ منم دوست دارم بیب (ذوق )
و این شد شروع یک کیس طولانی
که یهو جیمین حالش بد شد
+ بهتره استراحت کنی
- باشه بیب
جیمین خوابید .... ازش مراقبت کردم ... و رفتم براش سوپ درست کردم ..........

خوبببببب سه پارت دیگه موندهههه💃🏻💃🏻💃🏻💅🏻