داستان درون و بیرون(پارت ⁶)
داستان درون و بیرون(پارت ⁶)
(سونیک🔵💙)
یه دفعه دیدم داره گریه میکنه، دستم رو روی سرش کشیدم و گفت:(من قصدی از این حرف نداشتم) یکم نفسش جا اومد، معلوم بود به خاطر لکه عه خیلی رنج کشیده
(تام🙂)
تازه داشت خوابم میبرد که یکی به گوشیم زنگ زد اسم طرف رو نگاه کردم، دارک بود، پلیس جدیدمون؛ از توی یکی از بهترین اداره های پلیس اومده بود به ما ملحق شده بود. سلام کردم و گفت:(ماموریتی هست که من انجام بدم؟) به دور و برم نگاه کردم و گفتم:(والا تا جایی که میدونم نه من از صبح رفته بودم پرورشگاه یه دونه دختر رو به سرپرستی قبول کردم) گفت:(عه مبارکه اسمش چیه؟) گفتم:(چمس) تلفن ساکت موند، چند بار صداش کردم ولی بی فایده بود
ادامه دارد......
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
(سونیک🔵💙)
یه دفعه دیدم داره گریه میکنه، دستم رو روی سرش کشیدم و گفت:(من قصدی از این حرف نداشتم) یکم نفسش جا اومد، معلوم بود به خاطر لکه عه خیلی رنج کشیده
(تام🙂)
تازه داشت خوابم میبرد که یکی به گوشیم زنگ زد اسم طرف رو نگاه کردم، دارک بود، پلیس جدیدمون؛ از توی یکی از بهترین اداره های پلیس اومده بود به ما ملحق شده بود. سلام کردم و گفت:(ماموریتی هست که من انجام بدم؟) به دور و برم نگاه کردم و گفتم:(والا تا جایی که میدونم نه من از صبح رفته بودم پرورشگاه یه دونه دختر رو به سرپرستی قبول کردم) گفت:(عه مبارکه اسمش چیه؟) گفتم:(چمس) تلفن ساکت موند، چند بار صداش کردم ولی بی فایده بود
ادامه دارد......
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۳.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.