my mafia part⁵
my mafia part⁵
دختره باهامون سلام کردومام سلام کردیم اسمش هانا بود بعد از پرسیدن اسماعو احوال پرسی گفت : میخوام یه پیشنهاد بدم بهتون ما برای فردا میخوایم بریم کمپ دوروزه اما خب تعدادمون کمه چون بعضی از دوستامون کنسل کردن و گفتن نمیان ماهم خواستیم این پیشنهادو به اکیپ شما بدیم
به هم دیگه نگاه کردیم.....
و قبول کردیم . و شمارشونو گرفتیم و رفتن
ا/ت: ساعت ۱۱ دیگه بریم فردا باید راه بیوفتیم
بقیه: اوکی...
رفتیم بیرون مبینا گفت: میخوای به سانگ و دوستتم بگیم بیاد ؟
ا/ت: اره فکر خوبیه بهشون میگم
هیون: پس برای فردا ا/ت تو ماشین نیار با تهیونگگ بیا که زیاد ماشین نبریم
میخواستم قبول نکنم اما نزاشتن......
خدافظی کردیم رفتم سوار ماشین شدم بعد ۱ ساعت رسیدم
رفتم لباسامو جمع کردم و برای صبح وسایل اماده کردم و به لیا زنگ زدم باهاشون هماهنگ کردم بیان توی جاده
انقد خوابم میومد با همون لباسا خوابیدم...
_ویو صبح_
ساعتم زنگ خورد ساعت ۷ بود سریع پاشدم حموم ۵ دیقه ایی گرفتم موهامو خشک کردم و یه صبونه کوچولو خوردم....وسایلامو برداشتم ساعت ۹ با هیون و مبینا قرار داشتم
رفتم سوار ماشین شدم رفتم
ساعت ۸ونیم بود رسیدم جایی که قرار داشتیم......
مبینا: چرا با ماشین خودت اومدی پس؟
ا/ت: خب با چی میومدم
هیون: مگه قرار نبود با ته بیای🤦🏻♀️
ا/ت: عه .....اها اره ولی خب من شمارشو نداشتم بعدشم یادم رفت اونم خبر نداد منم کاری نکردم
هردوشون بهم پوکر فیس داشتن نگاه میکردن که یه ماشین باحال اومد
ته پیاده شددددد
ا/ت: توی دلم(اوففف بدون کت و شلوارم جذابه.....) که یهو به خودم اومدم و سلام کزدم
هیون: چرا نرفتی دنبال این ؟
ته: عه راس میگی خب یادم نبود اشکال نداره (با حالت خونسرد)
مبینا: هردوتون کلا بالا خونرو اجاره دادیدددد
سونگ کانگ لیا اومدن راه افتادیم
سوار ماشین ته شدم توی ماشینش بوی عطرش داشت میومددد چرا انقد بو خوب میداددد
شیشه رو دادم پایین که حواسم پرت نشه ..
هیچ حرفی نمیزدیم رفتم ضبتشو روشن کردم و مث خودش با حالت خونسردی برای تودم با اهنگ زمزمه میکردم ...که بهم خندید..
ا/ت: خنده داره؟
ته: نه فقط به این پی بردم که اصن بازیگر خوبی نیستی....(خنده)
تو دلم گفت درد بی درمون
و ی چش قوره رفتمو دیگه حرفی نزدم ..
بعد نیم ساعت تشنم شد دیدم یه شیشه اون جاس گفتم حتما توش ابه دیگه ورداشتم بدون اینکه روشو نگاه کنم خوردم
که یهو داد زد گفت: نههههه
ا/ت: (تف کردم بیرون) چیشد؟
ته: چرا اونو خوردی ای خدااااا
ا/ت: تشنم بود خب
ته: ادم تشنشه ویسکی میخوره؟
ا/ت: چییییی؟ اه کی اخه تو ماشین ویسکی میزاره از کجا میدونستم..
ته: خری دیگه....
ا/ت: چی ؟ من خرم یهو ویسکیو پاچیدم رو صورتش
ته: چیکار میکنی .....؟؟؟ دختره ی روانییی
ا/ت: اومدم بزنمش که یهو دستموگرفت
دختره باهامون سلام کردومام سلام کردیم اسمش هانا بود بعد از پرسیدن اسماعو احوال پرسی گفت : میخوام یه پیشنهاد بدم بهتون ما برای فردا میخوایم بریم کمپ دوروزه اما خب تعدادمون کمه چون بعضی از دوستامون کنسل کردن و گفتن نمیان ماهم خواستیم این پیشنهادو به اکیپ شما بدیم
به هم دیگه نگاه کردیم.....
و قبول کردیم . و شمارشونو گرفتیم و رفتن
ا/ت: ساعت ۱۱ دیگه بریم فردا باید راه بیوفتیم
بقیه: اوکی...
رفتیم بیرون مبینا گفت: میخوای به سانگ و دوستتم بگیم بیاد ؟
ا/ت: اره فکر خوبیه بهشون میگم
هیون: پس برای فردا ا/ت تو ماشین نیار با تهیونگگ بیا که زیاد ماشین نبریم
میخواستم قبول نکنم اما نزاشتن......
خدافظی کردیم رفتم سوار ماشین شدم بعد ۱ ساعت رسیدم
رفتم لباسامو جمع کردم و برای صبح وسایل اماده کردم و به لیا زنگ زدم باهاشون هماهنگ کردم بیان توی جاده
انقد خوابم میومد با همون لباسا خوابیدم...
_ویو صبح_
ساعتم زنگ خورد ساعت ۷ بود سریع پاشدم حموم ۵ دیقه ایی گرفتم موهامو خشک کردم و یه صبونه کوچولو خوردم....وسایلامو برداشتم ساعت ۹ با هیون و مبینا قرار داشتم
رفتم سوار ماشین شدم رفتم
ساعت ۸ونیم بود رسیدم جایی که قرار داشتیم......
مبینا: چرا با ماشین خودت اومدی پس؟
ا/ت: خب با چی میومدم
هیون: مگه قرار نبود با ته بیای🤦🏻♀️
ا/ت: عه .....اها اره ولی خب من شمارشو نداشتم بعدشم یادم رفت اونم خبر نداد منم کاری نکردم
هردوشون بهم پوکر فیس داشتن نگاه میکردن که یه ماشین باحال اومد
ته پیاده شددددد
ا/ت: توی دلم(اوففف بدون کت و شلوارم جذابه.....) که یهو به خودم اومدم و سلام کزدم
هیون: چرا نرفتی دنبال این ؟
ته: عه راس میگی خب یادم نبود اشکال نداره (با حالت خونسرد)
مبینا: هردوتون کلا بالا خونرو اجاره دادیدددد
سونگ کانگ لیا اومدن راه افتادیم
سوار ماشین ته شدم توی ماشینش بوی عطرش داشت میومددد چرا انقد بو خوب میداددد
شیشه رو دادم پایین که حواسم پرت نشه ..
هیچ حرفی نمیزدیم رفتم ضبتشو روشن کردم و مث خودش با حالت خونسردی برای تودم با اهنگ زمزمه میکردم ...که بهم خندید..
ا/ت: خنده داره؟
ته: نه فقط به این پی بردم که اصن بازیگر خوبی نیستی....(خنده)
تو دلم گفت درد بی درمون
و ی چش قوره رفتمو دیگه حرفی نزدم ..
بعد نیم ساعت تشنم شد دیدم یه شیشه اون جاس گفتم حتما توش ابه دیگه ورداشتم بدون اینکه روشو نگاه کنم خوردم
که یهو داد زد گفت: نههههه
ا/ت: (تف کردم بیرون) چیشد؟
ته: چرا اونو خوردی ای خدااااا
ا/ت: تشنم بود خب
ته: ادم تشنشه ویسکی میخوره؟
ا/ت: چییییی؟ اه کی اخه تو ماشین ویسکی میزاره از کجا میدونستم..
ته: خری دیگه....
ا/ت: چی ؟ من خرم یهو ویسکیو پاچیدم رو صورتش
ته: چیکار میکنی .....؟؟؟ دختره ی روانییی
ا/ت: اومدم بزنمش که یهو دستموگرفت
۵.۵k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.