رئیس سرد من پارت ۲ 🌬🌙 (:
از زبان تینیا :
صبح پاشدم ساعت ۷ بود رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) بعدم یه آرایش لایت کردم و موهامو صاف کردم و راه افتادم امروز تصمیم گرفتم زودتر برم شرکت وقتی رسیدم واسه خودم یه قهوه درست کردم بعدم رفتم نشستم سر میزم و شروع کردم به انجام دادن کارام .
* چند دقیقه بعد *
+ چند دقیقه گذشت و داشتم کارامو انجام میدادم که یهو دیدم ۲ تا دست اومد دورم و گذاشته شد رو میز منم از ترس قهوه رو برداشتم و خالی کردم رو طرف .
وقتی برگشتم با کسی که دیدم خشکم زد اون جیمین رئیس بود .
_ تا ۳ میشمورم اگه فرار کردی که کردی اکه نکردی خونت پایه خودته .
+ غلططططط کردمممممممم
و در رفتم جیمینم افتاد دنبالم رسما کل شرکت دنبالم دویده بود تا اینکه چشمم خورد به یه اتاق رفتم داخل و درو قفل کردم وایی یه نگاهی به دورم کردم اتاق جیمین بود .
* یکم بعد *
+ چند دقیقه گذشته بود ولی خبری از جیمین نبود کمی ترسیدم ولی توجهی نکردم داشتم اتاقو دید میزدم که یه در اتاق باز شد جیمین بود از عصبانیت قرمز شده بود در اتاقو بست و یهو به طرفم حمله کرد و من افتادم رو میز اونم افتاد روم .
_ که روم قهوه خالی میکنی آره؟ ( نیشخند )
+ م..من حواسم نبود ببخشید.
_ دیگه دیره خب بگو چجوری تلافی کنم ؟
+ چی...
یهو صدایه کفش پاشنه بلند اومد جیمین دستمو گرفت و برد زیر میز و قائم شدیم در باز شد اروم نگاه کردیم دیدیم منشیشه بایه لباس باز و آرایش غلیظ اومده بود .
_ از همون اول از این دختره ی نجسب بدم میومد ! ( اروم )
+ برگشتم تا بپرسم که یهو لبام با لباش برخورد کرد.
* جیمین و تینیا با تعجب و شوک بهم نگاه میکردن که با بسته شدن در اتاق به خودش اومدن و از هم فاصله گرفتن جیمین نگاه کرد منشیش رفته بود بیرون و هردو از زیر میز خارج شدن تینیا هم از اتاق خارج شد و رفت ادامه ی کارشو کرد ....
ادامه دارد ....
صبح پاشدم ساعت ۷ بود رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) بعدم یه آرایش لایت کردم و موهامو صاف کردم و راه افتادم امروز تصمیم گرفتم زودتر برم شرکت وقتی رسیدم واسه خودم یه قهوه درست کردم بعدم رفتم نشستم سر میزم و شروع کردم به انجام دادن کارام .
* چند دقیقه بعد *
+ چند دقیقه گذشت و داشتم کارامو انجام میدادم که یهو دیدم ۲ تا دست اومد دورم و گذاشته شد رو میز منم از ترس قهوه رو برداشتم و خالی کردم رو طرف .
وقتی برگشتم با کسی که دیدم خشکم زد اون جیمین رئیس بود .
_ تا ۳ میشمورم اگه فرار کردی که کردی اکه نکردی خونت پایه خودته .
+ غلططططط کردمممممممم
و در رفتم جیمینم افتاد دنبالم رسما کل شرکت دنبالم دویده بود تا اینکه چشمم خورد به یه اتاق رفتم داخل و درو قفل کردم وایی یه نگاهی به دورم کردم اتاق جیمین بود .
* یکم بعد *
+ چند دقیقه گذشته بود ولی خبری از جیمین نبود کمی ترسیدم ولی توجهی نکردم داشتم اتاقو دید میزدم که یه در اتاق باز شد جیمین بود از عصبانیت قرمز شده بود در اتاقو بست و یهو به طرفم حمله کرد و من افتادم رو میز اونم افتاد روم .
_ که روم قهوه خالی میکنی آره؟ ( نیشخند )
+ م..من حواسم نبود ببخشید.
_ دیگه دیره خب بگو چجوری تلافی کنم ؟
+ چی...
یهو صدایه کفش پاشنه بلند اومد جیمین دستمو گرفت و برد زیر میز و قائم شدیم در باز شد اروم نگاه کردیم دیدیم منشیشه بایه لباس باز و آرایش غلیظ اومده بود .
_ از همون اول از این دختره ی نجسب بدم میومد ! ( اروم )
+ برگشتم تا بپرسم که یهو لبام با لباش برخورد کرد.
* جیمین و تینیا با تعجب و شوک بهم نگاه میکردن که با بسته شدن در اتاق به خودش اومدن و از هم فاصله گرفتن جیمین نگاه کرد منشیش رفته بود بیرون و هردو از زیر میز خارج شدن تینیا هم از اتاق خارج شد و رفت ادامه ی کارشو کرد ....
ادامه دارد ....
۳.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.