خوناشام من🍷🖤
خوناشام من🍷🖤
پارت یازدهم
ات: ادرس فرستادم شک ندارم سری میرسه(زنگ در خورد) بیااا دیدییی
یونا: های😎
ات: کوفت قلقلی حالا واس من ژست گرفتی 😁😒
یونا: خخ😂بیا بغلممم
ات: آروم بچم خفه نشه
یونا: عه راستی سلام خوشگل خاله😃
ات: مامان ببین چه خاله دیوونه شیطونی داری
یونا: خاله خود مامانتم دست کمی از من نداره بعدش وقتی به دنیا بیای همه پیچوندن هات با من
ات: 😑یاااا از الان میخوای بچه منو به راه منفی هدایت کنی
یونا: 🤣
ات: بشین که کلی میخوایم غیبت کنیم
یونا: تخمه یادت رفت حاج خانم 😅
ات: تو خواب ببینی من یادم بره حاج اقا😏
چند ثانیه بعد
پدر کوک: واییی از اصغر گفتین تا ناخون سمیه تو عروسی 🤣
یونا: سلام خوبین
پدر کوک: راحت باش عزیزم
یونا: میگم این پسرتون کجاس من یه پس بهش کتک بزنم 🩴😊🔪
پدر کوک: فعلن که نیست اگه بود خودمم کمکتون میکردم
یونا: حیف شود
پدر کوک: بله
ات: حوصلم سر رفته
یونا: نظرت چیه بریم تو شهر
پدر کوک: فکر خوبیه برید
ات: شمام بیاید لطفا الان که افتاب رفته
پدر کوک: ام خب چیزه نمیدونم
ات: بیاید🥺
پدر کوک: وای اینطوری نگام نکن باشه میام
ات: یسسس
پدر کوک: من امادم
یونا: برگام
ات: پشمام
پدر کوک: ها چیه
ات: مثل لولو خان شودین 😁
پدر کوک: آهان اون کارتون میگی
یونا: شمام مگه کارتون میبیند
پدر کوک: بله
یونا: عهههه
پدر کوک: یاع یاع😂 وقتی رفتیم طرف شهر خیلی برام جالب بود چقد مغازه خونه ماشین خوراکی این چیه ( جعبه اسباب بازی دلقک بودش) یااااا خداااا این از منم ترسناک تره
یونا:(از خنده مرد بیچاره)
ات: پدر جان (ماسک ترسناک گذاشته)
پدر کوک: جیغغغغغغغغغغ مگه هالوین اخ قلبم اخ سرم این دیگه سمی بود
ات: ببخشید حالت خوبه
پدر کوک: خوبم ولی من سنی ازم گذشته یهو این وسط غش میکنما یه سوال
ات: جانم
پدر کوک: چرا همه زل زدن به من
ات: بخاطر تیپ و قد تونه
پدر کوک: عه اره دیگه جدیدن همه قد کوتولو شوده برای همینه 😁
یونا: واییییییب🤣🤣🤣
یونجی: عشقم پول بده برم خرید
جونکوک: هنوز دو روز نشوده تو جیب منو خالی کردی عزیزم
یونجی: عهه خب برو کار کن به من چه
جونکوک: مگه من روباتم
یونجی: چه میدونم
پارت یازدهم
ات: ادرس فرستادم شک ندارم سری میرسه(زنگ در خورد) بیااا دیدییی
یونا: های😎
ات: کوفت قلقلی حالا واس من ژست گرفتی 😁😒
یونا: خخ😂بیا بغلممم
ات: آروم بچم خفه نشه
یونا: عه راستی سلام خوشگل خاله😃
ات: مامان ببین چه خاله دیوونه شیطونی داری
یونا: خاله خود مامانتم دست کمی از من نداره بعدش وقتی به دنیا بیای همه پیچوندن هات با من
ات: 😑یاااا از الان میخوای بچه منو به راه منفی هدایت کنی
یونا: 🤣
ات: بشین که کلی میخوایم غیبت کنیم
یونا: تخمه یادت رفت حاج خانم 😅
ات: تو خواب ببینی من یادم بره حاج اقا😏
چند ثانیه بعد
پدر کوک: واییی از اصغر گفتین تا ناخون سمیه تو عروسی 🤣
یونا: سلام خوبین
پدر کوک: راحت باش عزیزم
یونا: میگم این پسرتون کجاس من یه پس بهش کتک بزنم 🩴😊🔪
پدر کوک: فعلن که نیست اگه بود خودمم کمکتون میکردم
یونا: حیف شود
پدر کوک: بله
ات: حوصلم سر رفته
یونا: نظرت چیه بریم تو شهر
پدر کوک: فکر خوبیه برید
ات: شمام بیاید لطفا الان که افتاب رفته
پدر کوک: ام خب چیزه نمیدونم
ات: بیاید🥺
پدر کوک: وای اینطوری نگام نکن باشه میام
ات: یسسس
پدر کوک: من امادم
یونا: برگام
ات: پشمام
پدر کوک: ها چیه
ات: مثل لولو خان شودین 😁
پدر کوک: آهان اون کارتون میگی
یونا: شمام مگه کارتون میبیند
پدر کوک: بله
یونا: عهههه
پدر کوک: یاع یاع😂 وقتی رفتیم طرف شهر خیلی برام جالب بود چقد مغازه خونه ماشین خوراکی این چیه ( جعبه اسباب بازی دلقک بودش) یااااا خداااا این از منم ترسناک تره
یونا:(از خنده مرد بیچاره)
ات: پدر جان (ماسک ترسناک گذاشته)
پدر کوک: جیغغغغغغغغغغ مگه هالوین اخ قلبم اخ سرم این دیگه سمی بود
ات: ببخشید حالت خوبه
پدر کوک: خوبم ولی من سنی ازم گذشته یهو این وسط غش میکنما یه سوال
ات: جانم
پدر کوک: چرا همه زل زدن به من
ات: بخاطر تیپ و قد تونه
پدر کوک: عه اره دیگه جدیدن همه قد کوتولو شوده برای همینه 😁
یونا: واییییییب🤣🤣🤣
یونجی: عشقم پول بده برم خرید
جونکوک: هنوز دو روز نشوده تو جیب منو خالی کردی عزیزم
یونجی: عهه خب برو کار کن به من چه
جونکوک: مگه من روباتم
یونجی: چه میدونم
۴.۱k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.