فیک عشق در خطر پارت ۳۷
(مهمونی خانواده گی)
تهیونگ: عمو جون لیا واقعا داره میره یعنی تصمیم اش جدیه؟
پدر لیا: آره تهیونگ جان متاسفانه لیا خیلی جدیه میخواد بره ولی برمیگرده نگران نباش فقط فردا میره و دیگه معلوم نیست کی برگرده؟
جونگکوک: دایی جون نگران نباش لیا دختره قوی هستش اما حس میکنم به خاطره منو تهیونگ بیاد بره؟
مادر لیا: نه عزیزم دیگه همچین فکری نکن باشه حالا شام تو بخور
پدر بزرگ لیا: شما زیادی لیا رو پر کردین لوسش کردین
پدر لیا: پدر چی میگن لیا رو لوس کردیم پدر شما گفتین که لیا رو از بچگی بفرستین مدرسه شبانه روزی گفتیم باشه آیدل شد گفتین رسم خاندان مون زیر سوال میره باید مافیا بشه بازم گفتیم باشه بعدش چند سال لندن بود یه کشور غریب حرفی نزدیم ولی دیگه بسه لیا دختره منه از گوشتو استخون منه ولی بخاطر شما باز بهش سخت. گرفتم شما چی خواین دقیقا میخواین لیا بمیره لیا چند بار خودکشی کرده (عربده)
مادر بزرگ لیا: عزیزم حق با پسرمون هست نباید سخت بگیرم فهمیدی (داد)
پدر بزرگ لیا: باشه باشه بعد شام حرف میزنیم فعلا شام تونو بخورین
(فردا صبح عمارت دوم لیا ساعت: ۸:٠ صبح)
ته هیون: هی تو برو ببین جت شخصی آماد هستش یا نه؟
بادیگارد: چشم ارباب ته هیون
لیسا: های جت شخصی آماده شده یا نه؟
رزی: هعی زندگی لندن ما داریم باز میایم دلم زیاد برات تنگ شده مگه جنی
جنی: آره کارای شرکت مونده وای این وسط یکی از شرکت خیانت کار از آب در اومده الان معلوم نیست کیه؟
جیسو: هر کی باشه لیا زندگی شو تبدیل به جهنم میکنه خودش اعصاب نداره از اون طرفم معلوم نیست الکس کدوم گوری رفته
تهیونگ: عمو جون لیا واقعا داره میره یعنی تصمیم اش جدیه؟
پدر لیا: آره تهیونگ جان متاسفانه لیا خیلی جدیه میخواد بره ولی برمیگرده نگران نباش فقط فردا میره و دیگه معلوم نیست کی برگرده؟
جونگکوک: دایی جون نگران نباش لیا دختره قوی هستش اما حس میکنم به خاطره منو تهیونگ بیاد بره؟
مادر لیا: نه عزیزم دیگه همچین فکری نکن باشه حالا شام تو بخور
پدر بزرگ لیا: شما زیادی لیا رو پر کردین لوسش کردین
پدر لیا: پدر چی میگن لیا رو لوس کردیم پدر شما گفتین که لیا رو از بچگی بفرستین مدرسه شبانه روزی گفتیم باشه آیدل شد گفتین رسم خاندان مون زیر سوال میره باید مافیا بشه بازم گفتیم باشه بعدش چند سال لندن بود یه کشور غریب حرفی نزدیم ولی دیگه بسه لیا دختره منه از گوشتو استخون منه ولی بخاطر شما باز بهش سخت. گرفتم شما چی خواین دقیقا میخواین لیا بمیره لیا چند بار خودکشی کرده (عربده)
مادر بزرگ لیا: عزیزم حق با پسرمون هست نباید سخت بگیرم فهمیدی (داد)
پدر بزرگ لیا: باشه باشه بعد شام حرف میزنیم فعلا شام تونو بخورین
(فردا صبح عمارت دوم لیا ساعت: ۸:٠ صبح)
ته هیون: هی تو برو ببین جت شخصی آماد هستش یا نه؟
بادیگارد: چشم ارباب ته هیون
لیسا: های جت شخصی آماده شده یا نه؟
رزی: هعی زندگی لندن ما داریم باز میایم دلم زیاد برات تنگ شده مگه جنی
جنی: آره کارای شرکت مونده وای این وسط یکی از شرکت خیانت کار از آب در اومده الان معلوم نیست کیه؟
جیسو: هر کی باشه لیا زندگی شو تبدیل به جهنم میکنه خودش اعصاب نداره از اون طرفم معلوم نیست الکس کدوم گوری رفته
۷.۴k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.