فیک نامجون ( عشق فراموش نشدنی ) پارت ۲ آخر
ویو ا.ت : با صندلی زدم رو سرشو بیهوش شد...
( بعد ۲ ساعت )
ویو ا.ت : داشتم تو عمارت دنبال کلید می گشتم که دیدم ی صدایی از اتاق میاد ، بعد وقتی صدا اومد سریع رفتم سمت صدا که دیدم نامجون بیدار شده.
مکالمه :
نامجون + آ.ت _
_ به به آقا نامجون چه خبرا
+ ولم کن بیشعور ، من دوست دارم
_چرا زندانیم کردی خب ؟ ( با گریه )
+ م...م...من عاشقتم لعنتی ( با داد و گریه )
ویو نامجون : نشست و منو باز کرد.
وقتی که باز کرد سریع بقلش کردم و بهش گفتم دوست دارم.
ویو آ.ت : باورم نمیشد زدم زیر گریه و بهش گفتم منم دوست دارم.
ببخشید یکم این پارت چرت بود 😑😑
💜💜💜💜
( بعد ۲ ساعت )
ویو ا.ت : داشتم تو عمارت دنبال کلید می گشتم که دیدم ی صدایی از اتاق میاد ، بعد وقتی صدا اومد سریع رفتم سمت صدا که دیدم نامجون بیدار شده.
مکالمه :
نامجون + آ.ت _
_ به به آقا نامجون چه خبرا
+ ولم کن بیشعور ، من دوست دارم
_چرا زندانیم کردی خب ؟ ( با گریه )
+ م...م...من عاشقتم لعنتی ( با داد و گریه )
ویو نامجون : نشست و منو باز کرد.
وقتی که باز کرد سریع بقلش کردم و بهش گفتم دوست دارم.
ویو آ.ت : باورم نمیشد زدم زیر گریه و بهش گفتم منم دوست دارم.
ببخشید یکم این پارت چرت بود 😑😑
💜💜💜💜
۶.۴k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.