بی نهایت
p²³
ا.ت : اصن من که باهاش قهرم .
ته : چرا ؟
ا.ت : یا هیچوقت خونه نیستتتت.. اگر هم باشه یا کار داره .. یا اعصاب نداره.
ته : نکنه به بیبی گرلم تو این هفته توجه نکرده ؟
ات: اوهوممم .. باهاش قهرم .. نق نقوی اخمو ! حالا اگه اشکال ندارع میشه بری کنار ؟
آروم کنار رفت . منم سریع بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم . مسواک زدم و با دستمال صورتم رو خشک کردم . رفتم بیرون کوک داشت نگام میکرد .
ا.ت : بله ؟
کوک : همم ؟
ات : بله ؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
ویو کوک :
همینطور که میرفت سمت میز تا موهاشو باز کنه غرغر میکرد ..
ا.ت : همچین نگام میکنه انگار مال باباشو خوردم . پسره ی گوز کنِ بی ادب .. گوزوی چسو . منو محل نمیکنه ! یجور بش بیمحلی کنم بمیره ! حالا نه اینکه بمیره .. ولی خب بشینه عررر بزنه ! بچرخ تا بچرخیم آقای جئوننن «آروم»
کوک : من میخوام بخوام .
آروم خودمو رو تخت پرت کردم که حتی برنگشت .. خنده ی تو گلویی کردم که باز ادامه داد .
ا.ت : ایش .. اصن نگفت خوبی ؟ خوشی ؟ سلامتییی؟ میخوام بخواپم.. گگگ ..
کوک : بیا اینجا کارت دارم .
ا.ت : من خودم کار دارم .. میرممم!
کوک : ا.ت .. بیا اینجا ببینم .
آروم برگشت و مثل یه جوجه کوچولو اومد پیشم . سریع انداختمش تو بغ،لم .
کوک : ببخشید این هفته بهت خیلی توجه نکردم .. میدونی که خسته بودم .. باشه؟
ا.ت : نمیخوام «بغض»
کوک : چرا ؟ من که هرچی خواستی سپردم برات خریدن !
ا.ت : مگه تورو برام خریدن هوم ؟
سرشو برد تو گردنم که یه قطره اشکش ریخت رو گردنم . سریع جامون رو عوض کردم و به چشمای اشکیش نگاه کردم .. قشنگ برق میزد .. رد اشکش رو بو//سیدم و با دستم اشکش رو پاک کردم .
کوک : هیچوقت ا.ت .. هیچوقت دیگه این مروارید هارو نریز ! این یک . دو : هیچوقت یادت نره که چقدر دوست دارم . یادت باشه که من برای این فرشته کوچولو میمیرم .
بو//سه ای به لبش زدم و به چشماش خیره شدم .
ا.ت : ته کجاست ؟.
کوک : رفت یه چیزی بخوره.
ا.ت : منم گشنمه !
ا.ت : اصن من که باهاش قهرم .
ته : چرا ؟
ا.ت : یا هیچوقت خونه نیستتتت.. اگر هم باشه یا کار داره .. یا اعصاب نداره.
ته : نکنه به بیبی گرلم تو این هفته توجه نکرده ؟
ات: اوهوممم .. باهاش قهرم .. نق نقوی اخمو ! حالا اگه اشکال ندارع میشه بری کنار ؟
آروم کنار رفت . منم سریع بلند شدم و رفتم دست و صورتم رو شستم . مسواک زدم و با دستمال صورتم رو خشک کردم . رفتم بیرون کوک داشت نگام میکرد .
ا.ت : بله ؟
کوک : همم ؟
ات : بله ؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟
ویو کوک :
همینطور که میرفت سمت میز تا موهاشو باز کنه غرغر میکرد ..
ا.ت : همچین نگام میکنه انگار مال باباشو خوردم . پسره ی گوز کنِ بی ادب .. گوزوی چسو . منو محل نمیکنه ! یجور بش بیمحلی کنم بمیره ! حالا نه اینکه بمیره .. ولی خب بشینه عررر بزنه ! بچرخ تا بچرخیم آقای جئوننن «آروم»
کوک : من میخوام بخوام .
آروم خودمو رو تخت پرت کردم که حتی برنگشت .. خنده ی تو گلویی کردم که باز ادامه داد .
ا.ت : ایش .. اصن نگفت خوبی ؟ خوشی ؟ سلامتییی؟ میخوام بخواپم.. گگگ ..
کوک : بیا اینجا کارت دارم .
ا.ت : من خودم کار دارم .. میرممم!
کوک : ا.ت .. بیا اینجا ببینم .
آروم برگشت و مثل یه جوجه کوچولو اومد پیشم . سریع انداختمش تو بغ،لم .
کوک : ببخشید این هفته بهت خیلی توجه نکردم .. میدونی که خسته بودم .. باشه؟
ا.ت : نمیخوام «بغض»
کوک : چرا ؟ من که هرچی خواستی سپردم برات خریدن !
ا.ت : مگه تورو برام خریدن هوم ؟
سرشو برد تو گردنم که یه قطره اشکش ریخت رو گردنم . سریع جامون رو عوض کردم و به چشمای اشکیش نگاه کردم .. قشنگ برق میزد .. رد اشکش رو بو//سیدم و با دستم اشکش رو پاک کردم .
کوک : هیچوقت ا.ت .. هیچوقت دیگه این مروارید هارو نریز ! این یک . دو : هیچوقت یادت نره که چقدر دوست دارم . یادت باشه که من برای این فرشته کوچولو میمیرم .
بو//سه ای به لبش زدم و به چشماش خیره شدم .
ا.ت : ته کجاست ؟.
کوک : رفت یه چیزی بخوره.
ا.ت : منم گشنمه !
۱.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.