پارت ⁴ {عشق اجباری}
پارت ⁴ {عشق اجباری}
ویو نویسنده
ز ت . الو؟؟
ناشناس: خانم لی؟
ز ت . بله خودم هستم چطو
ناشناس : خانم لی و اقای لی که قرار بود برن امریکا در وسط راه تصادف کردند و مردند
ز ت . چی امکاننن ندارههه
( ذهن زن عمو ا ت ... امکان نداره الان به ا ت چی بگم همینجوریش هیچی نمیخوره خدا چیکار کنممم الان دقیقا چه غلطی کنم هوفف بهتره برم فعلا به پدر جان خبر بدم(همون پدربزرگ ا ت منظورشه))
ویو ا ت
دیدم گوشی زن عمو زنگ خورد و زن عمو شکه شده بود و سریع رفت خدا میدونه چه خبر تو این خونه هوفف گشنمههه بهتره برم یه چی بخورم
رفتم پایین و یه تیکه کیک بود با اب میوه برداشتم همونجا خوردم که یهو صدای پچ پچ زن عمو و عمو و بابا بزرگ رو شنیدم ......
.
.
.
میدونم کمه ولی خب خواستم بزارم و اینکه شب جبران میکنم هم تو این فیک هم تو اون فیک
ویو نویسنده
ز ت . الو؟؟
ناشناس: خانم لی؟
ز ت . بله خودم هستم چطو
ناشناس : خانم لی و اقای لی که قرار بود برن امریکا در وسط راه تصادف کردند و مردند
ز ت . چی امکاننن ندارههه
( ذهن زن عمو ا ت ... امکان نداره الان به ا ت چی بگم همینجوریش هیچی نمیخوره خدا چیکار کنممم الان دقیقا چه غلطی کنم هوفف بهتره برم فعلا به پدر جان خبر بدم(همون پدربزرگ ا ت منظورشه))
ویو ا ت
دیدم گوشی زن عمو زنگ خورد و زن عمو شکه شده بود و سریع رفت خدا میدونه چه خبر تو این خونه هوفف گشنمههه بهتره برم یه چی بخورم
رفتم پایین و یه تیکه کیک بود با اب میوه برداشتم همونجا خوردم که یهو صدای پچ پچ زن عمو و عمو و بابا بزرگ رو شنیدم ......
.
.
.
میدونم کمه ولی خب خواستم بزارم و اینکه شب جبران میکنم هم تو این فیک هم تو اون فیک
۱۵.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.