44
=اره
از مامانو بابا و خالع نورا خدافظی کردیمو رفتیم خونه
لیدیا. فردا میریم برای ناخن و مو و صورتـ..
=من ناخن نیستم
سارینا. چراا
=خوشم نمیاد
لیدیا. اوکی
(فردا)
ساعت هفت صبح خوابم بردو ساعت ده صبح بیدار شدم
تو این سه ماه خوابم خراب شده
هوففف
بیدار شدمو رفتم حموم و با بچه ها صبحونه خردیمو سارینا و لیدیا رفتن ارایشگاه برای ناخوناشون
برای ناهار برگشتنو منم بعد از ناهار دارومو خردم
من دوتا خاله دارم یکیش که نورا هست و شوهر و یه پسر داره اون یکی هم رینا هست که همسنمه و عروسیشه
تو این چند روز باهاش حرف زدمو فعلا دوست معمولی ایمو مثل سارینا و لیدیا باهاش صمیمی نیستم
(ساعت شیش شب)
ات ویو
تو راه ارایشگاه بودیمو حالم نچندان خوب نبود رسیدیمو اول لباسامونو پوشیدیم بعد ارایش بعدم مو
اینا همه تا ساعت 8 طول کشید
لوکاس اومد دونبالمون و دیدم یه تیپ دختر کش زده و کارو برد تالار
سیعمو کردم تا خودمو خوب جا بزنم
=سلام(بی حال)
بچه ها. سلام
سارینا. دیر نکردیم که
مامان. نه
لیدیا. واو مامان بزرگ تیپ زدهه
نورا. این که خواهرشه ببینیم دخترشو چجوری تیپ میزنه
ناخاسته سرمو انداختم پایین نگاهای لوکاسو رو خودم حس میکردم
وقتی درباره ازدواجم حرف میزنن خجالت میکشم نمیدونم چرا
لوکاس ویو
من باختم!
نتونستم اونو به خودم نزدیک کنم
ولی.. کوک دیه خوب شده و میتونم قبل یکی دیه از کوک خاستگاریش کنم
ات ویو
مامان. بریم بشینیم
یه میز توی کنج که از در ورودی دور بود رو انتخاب کردیم که به استیج نزدیک بود
مامان و خاله نورا پیش در وایستاده بودنو به مهمونا سلامو روبوسی میکردن رفتم پیششون تا بهشون ملحق شم
مامان. ات تو برو بشین برات خوب نیست
=مامان من خوبم!
نورا. ات بوی عطرشون اذیتت میکنه
مامان. راستی نورا کجاست
نورا. ابجی منِ به این بزرگیو نمیبینی
مامان. نه نورا زن تهیونگو میگم
=تو اتاقکه داره کیفشو میزاره
مامان. آها
رفتم پیش بچه ها و صندلیم بغل لوکاس بود
از مامانو بابا و خالع نورا خدافظی کردیمو رفتیم خونه
لیدیا. فردا میریم برای ناخن و مو و صورتـ..
=من ناخن نیستم
سارینا. چراا
=خوشم نمیاد
لیدیا. اوکی
(فردا)
ساعت هفت صبح خوابم بردو ساعت ده صبح بیدار شدم
تو این سه ماه خوابم خراب شده
هوففف
بیدار شدمو رفتم حموم و با بچه ها صبحونه خردیمو سارینا و لیدیا رفتن ارایشگاه برای ناخوناشون
برای ناهار برگشتنو منم بعد از ناهار دارومو خردم
من دوتا خاله دارم یکیش که نورا هست و شوهر و یه پسر داره اون یکی هم رینا هست که همسنمه و عروسیشه
تو این چند روز باهاش حرف زدمو فعلا دوست معمولی ایمو مثل سارینا و لیدیا باهاش صمیمی نیستم
(ساعت شیش شب)
ات ویو
تو راه ارایشگاه بودیمو حالم نچندان خوب نبود رسیدیمو اول لباسامونو پوشیدیم بعد ارایش بعدم مو
اینا همه تا ساعت 8 طول کشید
لوکاس اومد دونبالمون و دیدم یه تیپ دختر کش زده و کارو برد تالار
سیعمو کردم تا خودمو خوب جا بزنم
=سلام(بی حال)
بچه ها. سلام
سارینا. دیر نکردیم که
مامان. نه
لیدیا. واو مامان بزرگ تیپ زدهه
نورا. این که خواهرشه ببینیم دخترشو چجوری تیپ میزنه
ناخاسته سرمو انداختم پایین نگاهای لوکاسو رو خودم حس میکردم
وقتی درباره ازدواجم حرف میزنن خجالت میکشم نمیدونم چرا
لوکاس ویو
من باختم!
نتونستم اونو به خودم نزدیک کنم
ولی.. کوک دیه خوب شده و میتونم قبل یکی دیه از کوک خاستگاریش کنم
ات ویو
مامان. بریم بشینیم
یه میز توی کنج که از در ورودی دور بود رو انتخاب کردیم که به استیج نزدیک بود
مامان و خاله نورا پیش در وایستاده بودنو به مهمونا سلامو روبوسی میکردن رفتم پیششون تا بهشون ملحق شم
مامان. ات تو برو بشین برات خوب نیست
=مامان من خوبم!
نورا. ات بوی عطرشون اذیتت میکنه
مامان. راستی نورا کجاست
نورا. ابجی منِ به این بزرگیو نمیبینی
مامان. نه نورا زن تهیونگو میگم
=تو اتاقکه داره کیفشو میزاره
مامان. آها
رفتم پیش بچه ها و صندلیم بغل لوکاس بود
۳.۶k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.