راه بازگشت پارت هفتم
راه بازگشت پارت هفتم
ا.ت:خب دیگ بای
جیمین:بای
ا.ت:بای به همه لیس ته کوک
کوک لیسا :بای
ته:یعنی نمیای اکیپی بریم بیرون
جیمین:راس میگه
ا.ت:برم خونه ببینم چی میشه
ته جیمین:اوک
ته:پس بهم زنگ بزن
ا.ت:اوکی
ته: بچها ما الان بریم بیرون!؟
بقیه:یس
ویو ا.ت
رفتم خونه ی جدیدم که گرفتم بدون اینکه لباسامو درارم خودمو ولو کردم رو تخت ولی تا یادم اومد جیمین شمارمو خواست خستگیم در رفت و یه ذوق عجیبی اومد تو تنم یکم استراحت کردم بعد دیدم گوشیم زنگ میخوره دیدم عهههه ماریهههه دلم چقدر تنگ شده براش جواب دادم
ا.ت:ویییی سلام چقدر دلم تنگ شدههه براتتتت
ماری :کوفت سلام تو نباید از من خبری بگیری شاید مرده باشم😒
ا.ت:وا خدا نکنه
ماری :خوبی چخبر روز اول دانشگاه چطور بود؟
ا.ت هم همه چیو کامل تعریف کرد
ماری:خوبه عالی عه ببخشید من دیگ باید برم کار دارم
ا.ت :اوکی بای
ماری:بای
ا.ت:هوفففف حوصلم سر رفته
پیام ناشناس:سلام
ا.ت:سلام شما؟
جیمین:منم جیمین
ا.ت:اها میگم
جیمین:بله
ا.ت:الان با اکیپ بیرونید؟
جیمین:اره
ا.ت:ادرس بده منم میام ولی به کسی نگو
جیمین:اوکیه
ا.ت:خب دیگ بای
جیمین:بای
ا.ت:بای به همه لیس ته کوک
کوک لیسا :بای
ته:یعنی نمیای اکیپی بریم بیرون
جیمین:راس میگه
ا.ت:برم خونه ببینم چی میشه
ته جیمین:اوک
ته:پس بهم زنگ بزن
ا.ت:اوکی
ته: بچها ما الان بریم بیرون!؟
بقیه:یس
ویو ا.ت
رفتم خونه ی جدیدم که گرفتم بدون اینکه لباسامو درارم خودمو ولو کردم رو تخت ولی تا یادم اومد جیمین شمارمو خواست خستگیم در رفت و یه ذوق عجیبی اومد تو تنم یکم استراحت کردم بعد دیدم گوشیم زنگ میخوره دیدم عهههه ماریهههه دلم چقدر تنگ شده براش جواب دادم
ا.ت:ویییی سلام چقدر دلم تنگ شدههه براتتتت
ماری :کوفت سلام تو نباید از من خبری بگیری شاید مرده باشم😒
ا.ت:وا خدا نکنه
ماری :خوبی چخبر روز اول دانشگاه چطور بود؟
ا.ت هم همه چیو کامل تعریف کرد
ماری:خوبه عالی عه ببخشید من دیگ باید برم کار دارم
ا.ت :اوکی بای
ماری:بای
ا.ت:هوفففف حوصلم سر رفته
پیام ناشناس:سلام
ا.ت:سلام شما؟
جیمین:منم جیمین
ا.ت:اها میگم
جیمین:بله
ا.ت:الان با اکیپ بیرونید؟
جیمین:اره
ا.ت:ادرس بده منم میام ولی به کسی نگو
جیمین:اوکیه
۴.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.