فکر کردم خواهرمه ولی جن بود
روی من آویزون شد خواهرم گفت سعید نگاهش نکن من نتونستم توی چشماش نگاه کردم و یه چیزی دیدم که باورم نمیشود یه زندگی ....یه زندگی که پر از درد و بیچارگی بود من بعد از اینکه خواهرم تکونم داد دیگه نگاهش نکردم خواهرم منو گرفت من هنوز داشتم با خودم کلی سوال میپرسیدم، اون زن کجاست ؟ چرا کشته شده ؟ چرا تونستم اونو تو زندگیش ببینم ؟ الان کجاست ؟ چرا غیب شده ؟ ستاره صدام زد و گفت سعید منو ببخش گفتم چرا و با یه چهره ی علامت سوال نگاهش کردم گفت سعید من باید بهت همه چیز رو بگم گفتم مگه چیز دیگه ای مونده گفت بذار از اول برات بگم ..... من وقتی پیش دعانویس رفتیم بهش گفتم وقتی تو چشماشون نگاه می کنم می تونم زندگی هاشون رو که قبل از مرگ بوده ببینم البته که بعضی ها جن های اصیل هستند ولی خیلی هاشون هم افرادی هستند که مرگ وحشتناکی داشتند و الان تبدیل به روح های سرگردان هستند دعانویس بهم گفت اگه نگاهشون نکنی هیچی نمیشه خودشون میرن اما من تو این ۱۱ سال تحمل کردم با اینکه سخت بود ولی دعانویس بهم گفت شما ها از نسل شیاطین هستید ممکن اگه غفلت کنید توسط اونا دزدیده شید مادرم با ترس صدامون زد سعید ستاره ما با ترس رفتیم پیشش اما چیزی که دیدیم من رو به لرزه میندازه😓😓 .......
داستان ادامه دارد
داستان ادامه دارد
۲.۶k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.