part 5
#part_5
#فرار
درختم که نرم نیست...
(ارسلان)
با اعصاب داغون گوشیمو پرت کردم رو مبل و کلافه دستمو لای موهام کشیدم وراه افتادم سمت باغ لعنت به هر چی زن تو دنیاست هر چی میگذشت حالم بدتر میشد . همینجوری که قدم میزدم به حرفای مامان فکر میکردم . دیگه خستم کرده بود از اون سر دنیا تقریبا هر روز ما سر من بحث داشتیم .واقعا نم یدونم چه کم و کاستی دارم تو زندگیم که مجبورم یه موجود مزخرف و چندشه لوس به اسم زن رو تحمل کنم !؟مسخرست ! ازدواج اصلا تو برنامه نیست .
اونقدر فکرم مشغول بود که اصلا متوجه نشدم دارم میرم سمت دیوارای باغ یه دفعه کنار دیوار یه صدا اومد و رشته افکارمو پاره کرد انگار چیزی افتاد با تعجب اول یکم خیره نگا کردم نه چیزی نیست اومدم برم که دوباره صدای خش خش و بعدشم یه چیز سفید افتاد که همون صدا رو داد . اروم
نزدیک شدم .دوتا کفش دخترونه و ظریف؟ تو کف این بودم که اینا مال کیه که یه چیزی مثل آجر افتاد رو گردنم!حس کردم قطع نخاع شدم این چه سنگین بود! گرفتمش و نگاش کردم کوله پشتی؟ دیگه داشتم شاخ در میوردم .دزد که نبود ! بود ؟اومدم سرمو بلند کنم که ببینم از کجا افتاده که یه دفعه از رو دیوار بلندمون یه مشت تور سفید دیدم که با سرعت داره میاد سمتم !کاملا تو شوک بودم و همونجوری خشکم زده بود و قدرت انجام عکس العملی رو نداشتم که یهو افتاد روم و مجبوری محکم گرفتمش!وزنش سنگین تر از تور خالی بود !تا اومدم به خودم بیام یه دفعه یه دختر عین گربه خود شو از تورا ک شید بیرون! کامل تو هنگ بودمو تکونم نمیخوردم دختره هم که از وجناتش پیدا بود کالا تو شوکه با چشای گرد زل زده بود به من که اون زود تر به خودش اومدو اروم خودشو از ب*غ*لم کشید بیرون
#فرار
درختم که نرم نیست...
(ارسلان)
با اعصاب داغون گوشیمو پرت کردم رو مبل و کلافه دستمو لای موهام کشیدم وراه افتادم سمت باغ لعنت به هر چی زن تو دنیاست هر چی میگذشت حالم بدتر میشد . همینجوری که قدم میزدم به حرفای مامان فکر میکردم . دیگه خستم کرده بود از اون سر دنیا تقریبا هر روز ما سر من بحث داشتیم .واقعا نم یدونم چه کم و کاستی دارم تو زندگیم که مجبورم یه موجود مزخرف و چندشه لوس به اسم زن رو تحمل کنم !؟مسخرست ! ازدواج اصلا تو برنامه نیست .
اونقدر فکرم مشغول بود که اصلا متوجه نشدم دارم میرم سمت دیوارای باغ یه دفعه کنار دیوار یه صدا اومد و رشته افکارمو پاره کرد انگار چیزی افتاد با تعجب اول یکم خیره نگا کردم نه چیزی نیست اومدم برم که دوباره صدای خش خش و بعدشم یه چیز سفید افتاد که همون صدا رو داد . اروم
نزدیک شدم .دوتا کفش دخترونه و ظریف؟ تو کف این بودم که اینا مال کیه که یه چیزی مثل آجر افتاد رو گردنم!حس کردم قطع نخاع شدم این چه سنگین بود! گرفتمش و نگاش کردم کوله پشتی؟ دیگه داشتم شاخ در میوردم .دزد که نبود ! بود ؟اومدم سرمو بلند کنم که ببینم از کجا افتاده که یه دفعه از رو دیوار بلندمون یه مشت تور سفید دیدم که با سرعت داره میاد سمتم !کاملا تو شوک بودم و همونجوری خشکم زده بود و قدرت انجام عکس العملی رو نداشتم که یهو افتاد روم و مجبوری محکم گرفتمش!وزنش سنگین تر از تور خالی بود !تا اومدم به خودم بیام یه دفعه یه دختر عین گربه خود شو از تورا ک شید بیرون! کامل تو هنگ بودمو تکونم نمیخوردم دختره هم که از وجناتش پیدا بود کالا تو شوکه با چشای گرد زل زده بود به من که اون زود تر به خودش اومدو اروم خودشو از ب*غ*لم کشید بیرون
۲.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.