فیک:ساسنگ فن من پارت۱۱۰
_یـــا. . . کیم تهیونگ داری چیکار میکنی؟
با یک سرفه ی کوتاه, صدام رو درست کردم و لب زدم:
-اینطوری قیافت بهتره. . . موهاتو بالا نده. . .
لبهاش رو جمع کرد و حین اینکه خودش رو داخل آینه چک میکرد, به
آرومی گفت:
-واقعا؟ اما فکر میکنم وقتی موهامو بالا میدم بهترم
دوباره موهاش رو به سمت باال داد و لبخند بزرگی زد:
-بهتر نشدم؟
دندون قروچه ای کردم و اینبار فریاد زدم:
-نه بهتر نشدی. . . .میگم موهاتو نده بالا
با چشم های درشت شده نگاهم کرد و لب زد:
-باشه نمیدم بالا. . . چرا داد میزنی. . .
و زیر لب کلمه ی روانی رو طوری زمزمه کرد که به خوبی تونستم
تشخیص بدم
از همون ابتدا باید جلوی خودم رو میگرفتم تا از این موجود چسبناک و
چندش منفعت طلب خوشم نیاد.
-خب. . . من دیگه میرم
لبخند دندون نمایی زد و با برداشتن کوله اش از روی زمین, به سمت من
برگشت.
بازدمم رو بیرون دادم و گفتم:
-بهتر. . . منم کلی کار دارم که باید انجام بدم
پام رو روی زمین کشیدم و منتظر شدم تا جونگ کوک به سمت خروجی
حرکت کنه.
اما با حلقه شدن دست هایی به دور بدنم, برق از سرم پرید.
-بعد از کلاس زود برمیگردم. . .
با همون نیش شل شده دوباره نگاهم کرد و اینبار بوسه ی سریعی روی
لبهام گذاشت و عقب کشید.
-من دیگه میرم. . . فعلا
تنها در چند لحظه ی کوتاه از پیش چشم هام ناپدید شد اما من هم چنان
سر جام منجمد شده بودم.
دستم رو روی قلبم گذاشتم و لب زدم:
-نکنه بیماری قلبی عروقی پیدا کردم که انقدر تند داره میزنه.
واقعا روانی شده بودم وگرنه این امکان نداشت که من بخاطر یک بوسه و
آغوش چند ثانیه ای اینطور به تب و تاب بیافتم و کوبش قلبم رو به وضوح
احساس کنم.
جونگ کوک درست مثل یک جادوگر من رو فریفته و با سِحر به بند
خودش کشیده بود.
__________________________________
درحالیکه روی مبل لم داده بودم, گوشیم رو برداشتم و سری به اینستا زدم.
بی اختیار آیدی هوسوک رو تایپ کردم و وارد صفحه اش شدم
اما با دیدن آخرین پستش که کلمه ی چرا در پس زمینه ای از رنگ
مشکی, نوشته شده بود از جام پریدم.
بدون تعلل وارد دفترچه ی تلفن گوشی شدم و شماره اش رو گرفتم.
بعد از چند بوق, صدای خسته اش داخل گوشم پیچید:
-خیلی وقت بود که شماره ات رو ندیده بودم روی گوشیم. . . کیم تهیونگ
از جام بلند شدم و گفتم:
-اون پست آخرت چیه؟ یعنی چی چرا؟ افسرده شدی؟ میدونستم تهش
این میشه. . . روانشناسا میگن بعضیا قبل از خودکشی یه اشاره هایی توی
حساب های اجتماعیشون میکنن. . . یکی از همونا بود؟
نفسی گرفتم و بی توجه به هوسوک که از من میخواست تا بتونه صحبت
کنه, ادامه دادم:
-چی داری میگی؟ فقط اسم یکی از آهنگای آلبوممو اسپویل کرده بودم احمق
_. . فکر کردی هیچ کس نمیفهمه؟
برای لحظه ای دست از صحبت برداشتم و زمزمه کرد
_چی؟
-میگم فقط یه اسپویل بود. . . چرا قضیه رو انقدر دراماتیک میکنی؟
گوشی رو پایین آوردم و دندون هام رو به روی هم فشار دادم.
لعنت به من که حتی نمیتونم درست پستارو بخونم. . . همش بخاطر جئون
جونگ کوک نفرین شدست که اونقدر در مورد هوسوک باهام صحبت کرده
بود و حساسیتم رو بالا برده بود.
گوشی رو دوباره بالا آوردم و لب زدم:
_از اولم میدونستم عرضه ی خودکشی نداری. . . بیخود زنگ زدم. . . دیگه قطع میکنم
-نگرانم شده بودی؟
با پیچیدن صدای هوسوک داخل حلزونی گوش هام نفسی گرفتم و ترجیح
دادم تا بدون دادن پاسخ, سکوت کنم.
-انتظارشو نداشتم که هنوزم برات مهم باشم. . .
نفسی گرفت و ادامه داد
با یک سرفه ی کوتاه, صدام رو درست کردم و لب زدم:
-اینطوری قیافت بهتره. . . موهاتو بالا نده. . .
لبهاش رو جمع کرد و حین اینکه خودش رو داخل آینه چک میکرد, به
آرومی گفت:
-واقعا؟ اما فکر میکنم وقتی موهامو بالا میدم بهترم
دوباره موهاش رو به سمت باال داد و لبخند بزرگی زد:
-بهتر نشدم؟
دندون قروچه ای کردم و اینبار فریاد زدم:
-نه بهتر نشدی. . . .میگم موهاتو نده بالا
با چشم های درشت شده نگاهم کرد و لب زد:
-باشه نمیدم بالا. . . چرا داد میزنی. . .
و زیر لب کلمه ی روانی رو طوری زمزمه کرد که به خوبی تونستم
تشخیص بدم
از همون ابتدا باید جلوی خودم رو میگرفتم تا از این موجود چسبناک و
چندش منفعت طلب خوشم نیاد.
-خب. . . من دیگه میرم
لبخند دندون نمایی زد و با برداشتن کوله اش از روی زمین, به سمت من
برگشت.
بازدمم رو بیرون دادم و گفتم:
-بهتر. . . منم کلی کار دارم که باید انجام بدم
پام رو روی زمین کشیدم و منتظر شدم تا جونگ کوک به سمت خروجی
حرکت کنه.
اما با حلقه شدن دست هایی به دور بدنم, برق از سرم پرید.
-بعد از کلاس زود برمیگردم. . .
با همون نیش شل شده دوباره نگاهم کرد و اینبار بوسه ی سریعی روی
لبهام گذاشت و عقب کشید.
-من دیگه میرم. . . فعلا
تنها در چند لحظه ی کوتاه از پیش چشم هام ناپدید شد اما من هم چنان
سر جام منجمد شده بودم.
دستم رو روی قلبم گذاشتم و لب زدم:
-نکنه بیماری قلبی عروقی پیدا کردم که انقدر تند داره میزنه.
واقعا روانی شده بودم وگرنه این امکان نداشت که من بخاطر یک بوسه و
آغوش چند ثانیه ای اینطور به تب و تاب بیافتم و کوبش قلبم رو به وضوح
احساس کنم.
جونگ کوک درست مثل یک جادوگر من رو فریفته و با سِحر به بند
خودش کشیده بود.
__________________________________
درحالیکه روی مبل لم داده بودم, گوشیم رو برداشتم و سری به اینستا زدم.
بی اختیار آیدی هوسوک رو تایپ کردم و وارد صفحه اش شدم
اما با دیدن آخرین پستش که کلمه ی چرا در پس زمینه ای از رنگ
مشکی, نوشته شده بود از جام پریدم.
بدون تعلل وارد دفترچه ی تلفن گوشی شدم و شماره اش رو گرفتم.
بعد از چند بوق, صدای خسته اش داخل گوشم پیچید:
-خیلی وقت بود که شماره ات رو ندیده بودم روی گوشیم. . . کیم تهیونگ
از جام بلند شدم و گفتم:
-اون پست آخرت چیه؟ یعنی چی چرا؟ افسرده شدی؟ میدونستم تهش
این میشه. . . روانشناسا میگن بعضیا قبل از خودکشی یه اشاره هایی توی
حساب های اجتماعیشون میکنن. . . یکی از همونا بود؟
نفسی گرفتم و بی توجه به هوسوک که از من میخواست تا بتونه صحبت
کنه, ادامه دادم:
-چی داری میگی؟ فقط اسم یکی از آهنگای آلبوممو اسپویل کرده بودم احمق
_. . فکر کردی هیچ کس نمیفهمه؟
برای لحظه ای دست از صحبت برداشتم و زمزمه کرد
_چی؟
-میگم فقط یه اسپویل بود. . . چرا قضیه رو انقدر دراماتیک میکنی؟
گوشی رو پایین آوردم و دندون هام رو به روی هم فشار دادم.
لعنت به من که حتی نمیتونم درست پستارو بخونم. . . همش بخاطر جئون
جونگ کوک نفرین شدست که اونقدر در مورد هوسوک باهام صحبت کرده
بود و حساسیتم رو بالا برده بود.
گوشی رو دوباره بالا آوردم و لب زدم:
_از اولم میدونستم عرضه ی خودکشی نداری. . . بیخود زنگ زدم. . . دیگه قطع میکنم
-نگرانم شده بودی؟
با پیچیدن صدای هوسوک داخل حلزونی گوش هام نفسی گرفتم و ترجیح
دادم تا بدون دادن پاسخ, سکوت کنم.
-انتظارشو نداشتم که هنوزم برات مهم باشم. . .
نفسی گرفت و ادامه داد
۷.۳k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.